درد و غم هجران تو تسکین شدنی نیست
چون موی سپیدی است که مشکین شدنی نیست
تاثیر نبخشید کسی مثل تو بر من
در شعر کسی مثل تو تحسین شدنی نیست
در باغ دلم گل بسیار است ولیکن
یک غنچه این باغچه نسرین شدنی نیست
بعد تو غزل معنی و مفهوم ندارد
من شاعر چشم که شوم ؟ این شدنی نیست !
با رفتن تو حال من از عشق به هم خورد
این خاطره ی تلخ که شیرین شدنی نیست .