برای خاطر دنیا دلم نمی گیرد
از این هوای غم آلوده هم نمی گیرد
به عشق آن که گذرمیکنم از این وادی
و می رسم به خدا و حرم ، نمی گیرد
اگر چه فاصله ، بسیار و راه طولانی است
رونده بوی سکون و عدم نمی گیرد
مسافری که سبک می رود به سوی وطن
ز رنج راه دلش بوی غم نمی گیرد
چرا به کوله سنگین خویش می نازد
نشسته ای که قدم از قدم نمی گیرد ؟
کسی که شوق سفر را به طالعش دارد
عبور قافله را دست کم نمی گیرد
هوای رفتن اگر کرده ای ، یقین دارم
دلت ز جاده پر پیچ و خم نمی گیرد
خطر همیشه کمین کرده پشت ، غفلت ها
و گرنه زلزله ها نام بم نمی گیرد .