لبانت بر لبم تکرار می شد
شکوهت بر تنم آوار می شد
ولی بختی که عمری واژگون بود
چرا هنگام مردن یار می شد ؟
بیا با هم برقصیم
فضاهای مجازی مال ما نیست
صدای عشق در حنجره های خالی از احساس نمی پیچد !
موزیک الکترونیک ، تنها میتواند گوشهایمان را سنگین کند ،
وقتی از باندهای چند هزار واتی پخش می شود !
من به صدای ویراژ موتور سیکلتها حال نمی کنم
و چراغهای قرمز را فرصتی برای زندگی نمی دانم !
شهر پر از شلوغیست
و دود
و هیاهوی پایان ناپذیر
و آزمندی های بی پایان اگزوزهایی که تنها دوست دارند مالک همه اکسیژن موجود شوند ،
و دی اکسید کربن و سرب و نیترات را برای نسلهای بعد ذخیره سازند !
بیا و نوای نی انبان بندرهای جنوب دلت را در تنم بلغزان !
تا چون موجهای سیمگون خلیج فارس
در بیکرانه های تنت
بپیچم
و می در ساغر اندازم
و غمها را !
بر اندازم !
در ظرف چند ثانیه چقدر میتوان زندگی کرد ؟
چقدر می توان عقب ماندگیهای قبلی را جبران کرد ؟
چقدر می توان از دیگران جلو زد ؟
شاید بگویید پاسخ به این پرسش ها در شرایط مختلف فرق می کند ، مثلاً در یک مسابقه اسب دوانی یا سایر مسابقات ورزشی هر ثانیه ای سرنوشت ساز است و می تواند نتیجه را عوض کند ، و به برد یک نفر و باخت فرد دیگر منتهی شود ، اما باید بگویم در زندگی عادی ما این ثانیه ها نه تنها به برد منتهی نمی شود بلکه گاهی به باختی عظیم و ساقط شدن خیلی ها از زندگی منجر می شود و ضررهای عظیمی ایجاد میشود که هرگز جبران پذیر نخواهد بود ، می گویید چطور ؟
خیلی ساده است ، ما انسانهای قرن بیست و یکم کمتر عامل مهمی به نام صبر را در زندگیمان بکار می گیریم و
به شکلی عجولانه با خیلی از مسائل برخورد می کنیم و نتیجه همان میشود که در بالا گفتم و ضررهای عظیمی که جبران آن هرگز ممکن نخواهد بود .
پشت چراغ قرمز ایستاده ام ، و در سمت چپ من کامیون بزرگی منتظر سبز شدن چراغ است ، چراغ سبز می شود و کامیون دنده را چاق میکند و حرکت میکند من نیز همزمان حرکت کرده ام اما وانت باری که در آخرین لحظه در تقاطع ما ایستاده ناگهان از جلوی کامیون می پیچد و ترمز ناگهانی و بوق کشدار کامیون را برای خود به صدا در می آورد و مرا نیز که از این حرکت ناگهانی او ترسیده ام و بشدت ترمز میکنم با ویراژی وحشتناک مبهوت کرده و از چهار راه میگذرد ومن فکر می کنم
که این چند ثانیه ای که راننده متخلف به خیال خود زرنگی کرده و از چراغ قرمز عبور کرد چقدر در زندگی او موثر بوده و چقدر توانسته است عقب ماندگیهای قبلی اش را جبران کند ؟
موتور سواری که در پی همین زرنگی با کامیونی شبیه همان کامیون برخورد کرده و در همان صحنه تصادف جان به جان آفرین تسلیم میکند ، چطور ؟
خانواده هایی که همه روزه به همین شکل و در پی همین شبه زرنگیها از هستی ساقط میشوند چطور ؟
همه ما در زندگی گاهی چنین خطاهایی را مرتکب می شویم ، اما آیا با خود می اندیشیم که با این چند ثا نیه کمتر یا بیشتر چقدر میتوانیم تاثیرات مخرب و مفید برای خود و دیگران ایجاد کرده و مخاطرات خانمانسوز را سبب شویم یا از آنها
جلوگیری کنیم ؟
اگر یاد بگیریم که در زندگی فقط به اندازه ای که به حقوق دیگران احترام گذاشته باشیم ، صبر پیشه کنیم قطعاً خیلی از آسیب های اجتماعی و انسانی از جامعه ما رخت خواهد بست .
نه عقلی بود تا عاقل بمانیم
نه شوری تا به کار دل بمانیم
چه حاصل داشت دنیا دیدن ما
جز اینکه مثل خر در گل بمانیم !
دو روز عمر ، آبی بود و خوابی
لب خشکی ، بیابانی ، سرابی
کتاب زندگی را هر چه گشتیم
ندیدیم از کسی ، حرف حسابی !
* *
بزن لبخند دنیا مال ما ، شه
دوباره عشقمون از خواب ، پا ، شه
چنان از نو بسازیم زندگی ، رو
که حتی با اجل از هم نپاشه !