-
از عشق تو دلگیرم و از ناز تو خسته
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1404 20:35
از عشق تو دلگیرم و از ناز تو خسته از خویش گریزانم و از خلق گسسته تاوان گناهی که تو کردی دل من داد آن خال ، عبث کنج لب تو ننشسته بر دوش من افتاده خطایی که نکردم آوار شده روم سکوتی که شکسته پرواز قشنگ است ولی با دل بی غم زیباست افق پیش پروبال نبسته در شهر خودم هستم و انگار غریبم این بود همه حاصل آن حس خجسته ؟ هر جای...
-
خط زدم نام تو را از همه باورها
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1404 20:14
خط زدم نام تو را از همه باورها بنویس اسم مرا در رده کافرها سحر بود آن چه تو در کار دل من کردی سست شد باورم از معجز پیغمبرها دست بردار و مرا امر به معروف نکن ای خودت صدر نشین همه منکرها در اجاق دل من شعله ی عشقت افسرد تو به دنبال چه ای در دل خاکسترها آتشی نیست در این سینه خالی از عشق گرم باید بشوم از نفس ساغرها می روم...
-
عمرمان رفت در اصلاحی همسان سازی
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 20:18
عمرمان رفت در اصلاحی همسان سازی کاممان تلخ شد از عاقبت این بازی سهم من صفر و تو هم صفر، عجب همسانیم من گله مند و تو هم منفعل و ناراضی از پس انداز و از آتیه نیامد خبری چه کس انداخته آن را به چه دست اندازی؟ نشنیدن و ندیدن شده عادت اینجا همه استاد فریبند و سخن پردازی ای مدیری که فرادست نشستی چندی تا به کی با دل ما خسته...
-
پرنده در قفس یا در هوا ناچار می میرد
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 23:02
پرنده در قفس یا در هوا ناچار می میرد میان آشیان یا بر سر دیوار می میرد گمان کن که نچیند میوه های باغ را دستی همه می پوسد و در حسرت بازار می میرد چه فرقی می کند مردن به روی تختی از مخمل به آن که عمق یک معدن پر از اسرار می میرد؟ تفاوت نیست در مردن، سخن از مرگ بیهودست که هر چشمی شود یک صبح دم، بیدار می میرد به پایان می...
-
شکر خدا یک دفتر دیگر فراهم شد
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1404 17:38
سالیان طولانی، دفتر های خاطراتی داشتم که امور هر روزم را می نوشتم، و این دفترهای قطور، گاهی حدود یک سال ونیم از زندگی مرا در بر می گرفت. این غزل قدیمی را به عنوان مقدمه ای بر شروع یکی از آن دفترها ، در سال 1389 سروده بودم: شکر خدا یک دفتر دیگر فراهم شد اما به جایش قسمتی از عمر من کم شد! تا کی توان دارم که بنویسم؟ نمی...
-
مولا علی چنین گفت :
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 16:31
مولا علی چنین گفت : سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی .... بپرسید تا از کفم ندادید از راز ورمز هستی ، از هر چه در ظروف ، اندیشه ها نگنجد بپرسید! باید بگویم آقا: پیش شما نبودیم تا با ارادتی تام ، از عشقتان بپرسیم از حب مان بگوییم، نبودیم تا در رکاب عشقت خود را فدا نماییم، بر عهد بسته خویش ، با جان وفا نماییم! اما میان قلب ما...
-
هیچکس فکر کسی نیست، ولی ما، هستیم!
جمعه 17 اسفندماه سال 1403 13:30
هیچکس فکر کسی نیست، ولی ما، هستیم! بنشینید شما، ما همه سر پا هستیم دوست داریم که اثبات وجودی بکنیم نخود آش همه مردم دنیا هستیم! عبرت ما نشده ، هر چه زمین افتادیم به زمین خوردن صد باره ، مهیا هستیم می دهد آخر سر هستی ما را بر باد این که هر حادثه ای هست، در آنجا هستیم هر کجا بار زمین مانده ، بر می داریم فکر پا و کمر و...
-
دوست دارم همه اوقات صدایت بزنم
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1403 23:34
دوست دارم همه اوقات صدایت بزنم پای در جاذبه صحن و سرایت بزنم در حریمت ادب آن است که لب وا نکنم بوسه بر گرد و غبار کف پایت بزنم کاش اذنم بدهی محو شکوهت بشوم زل به گلدسته و ایوان طلایت بزنم بین ما بعد مسافات چه معنا دارد؟ نفسم را گره وقتی به هوایت بزنم رودی از شوق، روان است میان تن من می شود پنجه به دریای صفایت بزنم ؟...
-
کلامی از مولا علی علیه السلام
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1403 19:45
چگونه می توانم باور کنم که مولایم این سخن را برای ابناء امروز نگفته باشد؟ : بدانید شما در زمانی زندگی می کنید که در آن گویا به حق ، اندک و زبان از راستگویی کُند و حق جو، خوار است، مردم برای نافرمانی آماده شده اند وبر مماشات و سازگاری با هم یار شده ، همراه گشته اند جوانانشان بدخو ، پیرانشان گناهکار، دانایانشان ، دو رو...
-
اندک اندک آمدیم و از خزان هم رد شدیم
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1403 20:54
اندک اندک آمدیم و از خزان هم رد شدیم از شب یلدای این عمر گران هم رد شدیم زندگی با چکمه سنگین خود ما را فشرد خوب یا بد از غم این امتحان هم رد شدیم با تنفس های مصنوعی چه سود از طول عمر دیگر از حول و ولای حفظ جان هم رد شدیم در نهایت سرنوشت تیرها افتادن است آخرش چه ؟گیرم از بند کمان هم رد شدیم تا بیاید مزه ما زیر دندان...
-
شب که خورشید خیالش آفتابی می شود
جمعه 3 اسفندماه سال 1403 22:17
شب که خورشید خیالش آفتابی می شود کار ما تا صبحدم، بیدار خوابی می شود یاد او از دورها هم کار خود را می کند هر که هشیار است مشتاق خرابی می شود گیسوانش را پریشان می کند بر دوش باد غافل از این که شیوع بی حجابی می شود بوی شالش تا که می پیچد میان کوچه ها آسمان کور هم بینا و آبی می شود مست می سازد خیابان را شمیم عطر او باعث...
-
خواهی شوی به مملکت عشق آشنا (اقرار من به 14 معصوم پاک)
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1403 22:35
خواهی شوی به مملکت عشق آشنا از کوچه های ذهن خودت گاه در بیا در هر قدم برای تو صدها نشانه است تا در مسیر باشی و محفوظ از خطا صدها چراغ راه تو را نور می دهد این جاده روشن است به انواع رهنما بگذر از این مسیر ، به اصل خودت برس از جلوه های عالم فانی بشو ،رها هرگز به درک وسعت دریا نمی رسند بیرون اگر ز ابر نیایند ، قطره ها...
-
تا خون عشق در رگ و در ریشه من است
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1403 16:04
تا خون عشق در رگ و در ریشه من است مدح علی و آل علی پیشه من است بوی گلاب اصل علی می دهد دلم لبریز از ارادت او شیشه من است این نعره ها چگونه نیاید ز حنجرم ؟ وقتی کُنام شیر خدا بیشه من است من کوه را به بردن نام تو می کنم فولاد سخت حُب تو در تیشه من است بی انتهاتر از تمامی هفت آسمان تویی مرغی که پست می پرد اندیشه من است...
-
چند روزی توی دنیا فرض کن هستی سواره
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1403 22:27
چند روزی توی دنیا فرض کن هستی سواره فی المثل هستی رییس چند شورا و اداره دور گردن چفیه داری، هست تسبیحی به مشتت زیر لب ذکر خدا و توی دل صدها مکاره ژست مردم داری ات را می کشی دائم به رخ ها در درون سینه ات اما دلی چون سنگ خاره پایه های تخت وبختت هست روی دوش مردم دیگران پایین و تو بر صدر میزی خوش قواره بخت واقبالت کمک کرد...
-
در اوج عزت و شرف وغیرت و شعور
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1403 23:24
در اوج عزت و شرف وغیرت و شعور جان داد در کنار شط آن تشنه صبور گیرم فرات مهریه مادرش نبود غیرت نداشت آب کند بر لبش عبور؟ سهمی نداشت کامش از آن جاری زلال مهمان مگر نبود بر آن قوم پر غرور؟ حتی هنوز شهره مهمان نوازی اند اسلافشان چگونه رضا شد بر این قصور ؟ چندین هزار وحشی بی دین بی شرف در بین شان نبود یکی آدم غیور؟ تا رو...
-
هر چند بگویم غزل و تو نپسندی
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1403 22:56
هر چند که این سبک غزل را نپسندی شادم که دمی بر غزلکهام بخندی کافی است که نامم برود پیش بزرگان تا سر زند از طالع من، بخت بلندی از روز ازل مقصد من حب شما بود دور از کرمت هست که این باب ببندی یک عمر نشستم سر راهت که بیایی با منقلی از آتش و با عطر سپندی حالا که خبر از تو و از آمدنت نیست دیگر به که باید کنم عرض گله مندی؟
-
کاش میشد که درک میکردیم ، زندگی دیو آدمی خوار است
جمعه 5 بهمنماه سال 1403 16:25
کاش میشد که درک میکردیم ، زندگی دیو آدمی خوار است او پریده به جان هردوی ما ، کار ما کل کل و کلنجار است روزهای قشنگ با سرعت ، میرود تا به شهر شب برسد من و تو همچنان میانگاریم ، برگ تقویم عمر بسیار است ما کنار همیم، اما سرد ، گل و لبخند را نمی فهمیم مثل دوتا ربات آدم شکل، فکرهامان فقط پی کار است زندگی مملواز...
-
لحظه لحظه دارد از وارستگان کم می شود
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1403 14:43
لحظه لحظه دارد از وارستگان کم می شود خالی از خوبان که شد، دنیا ، جهنم می شود نسل آدم های سالم رفته رو به انقراض دارالانسانها به دارالوحش منضم می شود مانده تنها ردپایی از صراط المستقیم کج روی در مستقیم ما مجسم می شود سکه ایمان و اخلاق از رواج فتاده است خوی حیوانی به انسانی مقدم می شود واژه انسانیت را دیو معنا می کند...
-
دختری با حیا و درک و شعور
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1403 13:04
دختری با حیا و درک و شعور شکوه از بخت داشت، وقت عبور که چرا من جدایم از مادر و پدر هم شده به من، معذور هر کدامان به کار خود مشغول من شدم نزدشان ،چو نقطه کور دیگران هم مرا نمی بینند غیر تحمیل مطلبی ، با زور هر طرف می روم کسی آنجا می دهد با غضب به من دستور که چنین و چنان نما فی الفور بنشین این چنین، پاشو آن جور از درونم...
-
چرا پسرها زن نمی گیرند؟ غزل با گویش شاهرودی
شنبه 22 دیماه سال 1403 14:41
یَه پِسِر دارُم که مثلش کمه، بسیار نیه سبکه پاش واسه هر کاری یو بی عار نیه سر به زیر و اهل و عاقل ، همه جوره خواستنی اهل بیرون و در و قلیون و سیگار نیه یَه عیب خوردو داره فقد که زن هِنِنگیره هر چی پندش هِندنیم، گوشش بدهکار نیه داره پیر هُنباشه یو هِنو میون خانه یه ما هُخوایم زن وِگیره ، هِنگه به اجبار نیه پییرش هر چی...
-
گفتم چه خبر ؟ گفت غمم بی نانی است
پنجشنبه 20 دیماه سال 1403 00:59
گفتم چه خبر ؟ گفت غمم بی نانی است بعد از غم نان ، غصه بی دندانی است گفتم که تو هیچ ، دیگران را چه شده؟ در چهره شان نشان سرگردانی است! یک خنده ی ریز و تلخ تحویلم داد یعنی که گناه تو فقط نادانی است ! یعنی که مگر خبر ندادند تو را حال دل شهر و مردمش، طوفانی است؟ آلودگی از حد خودش رد شده است رنگ افق آبی ، بادمجانی است هم...
-
میل من نیست که دلگیر و پریشان باشی
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 23:50
میل من نیست که دلگیر و پریشان باشی نادم و منفعل و زار و پشیمان باشی نبر از یاد که هر وقت هوا ابری بود حکم عقل است در اندیشه باران باشی! عاشقی قصه ی تلخی است که صد خوان دارد خم شود پشت تو گر رستم دستان باشی! چه ثمر دارد اگر من به جنون خوش باشم و تو از عقل همیشه پر وپیمان باشی؟ دل به دریا زدم ، امید به آن می بردم که تو...
-
ایجاد وبلاگ جدید با نام « آگینه»
یکشنبه 16 دیماه سال 1403 22:59
با سلام و درود بر همه بینندگان وبلاگ چکاوکها و علاقمندان محترم آثارم ، اعلام می دارم وبلاگ جدیدی تحت عنوان «آگینه»در سایت بلاگفا ایجاد کرده ام و از شما عزیزان دعوت می کنم ، به آدرس جدیدمراجعه نمایید. https://agineh.blogfa.com ناگفته نماند که آثارم را در این سایت همچنان منتشر خواهم کرد.
-
بس رنج که از عشق تو دیدم، به چه قیمت؟
یکشنبه 16 دیماه سال 1403 22:46
بس رنج که از عشق تو دیدم، به چه قیمت؟ حرف از همه شهر شنیدم، به چه قیمت؟ تا جان تو را غصه و اندوه نگیرد از هستی خود دست کشیدم، به چه قیمت؟ جان کندم و شد باغ خزان دلت آباد گاهی گلی از وصل تو چیدم، به چه قیمت؟ هر کس به تمنای کسی داعیه ای داشت من هم به وصال تو رسیدم ، به چه قیمت؟ شمعی شدم و نور به شبهای تو دادم هی سوختم و...
-
شپش در جییهایم می کند هر روز، رقاصی
دوشنبه 10 دیماه سال 1403 22:29
شپش در جییهایم می کند هر روز، رقاصی و از بخت بدم افتاده ام توی رودر واسی شدم درگیر یک دختر، که میبیند مرا دائم شبیه کارت عابر بانک ،در داشبورد یک شاسی هوسهای بزرگی در سرش دارد ،به خرج من شده در خرج کردن بی محابا، لوس و وسواسی ندارد صبر که شاید، رسد پول و پلی از غیب نمایم خرج او من ، با تمام قدر نشناسی هزار علم و...
-
افتاده به دیوارچرا عکس تن تو
سهشنبه 4 دیماه سال 1403 13:52
افتاده به دیوارچرا عکس تن تو رفته است چرا میخ به قاب بدن تو ؟ جا مانده در آن معرکه بین در و دیوار شرمندگی زخم گل یاسمن تو نفرین به کسانی که به تو هجمه نمودند هی درد نشاندند به رنج و محن تو آتش به تن آن که ، به در شعله برافروخت تا دود برآرد ز نهاد حسن تو تا حق علی را نزنی آن همه فریاد تا مُهر خموشی بزند بر دهن تو مرداب...
-
در نبودت حتم دارم حال ما بد می شود
شنبه 1 دیماه سال 1403 21:37
در نبودت حتم دارم حال ما بد می شود بر گلو جان می رسد ، راه نفس سد می شود سالها در انتظار دیدنت آواره ایم دارد از ما شور و شوق زندگی رد می شود سایبان چشم ما تا کی شود دستان ما دورها را تا ببیند ، رفت و آمد می شود؟ با ظهورت می شود چشمان ما روشن شود؟ یا جواب ندبه ها اما و شاید می شود؟ ذره ای ایمان آدم سست باشد خود به خود...
-
رباعی- سال نوی میلادی
شنبه 1 دیماه سال 1403 00:22
این خنده ی تلخ از سر شادی نیست جز غصه ی خشک سال آبادی نیست تقویم دلم بس که محرم دارد محتاج به سال نوی میلادی نیست!
-
قصیده شب چله با گویش شیرین شاهرودی
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1403 10:30
شو چِلّه ، رسمه ،هاباشیم همه جَم که خوش باشیم، مین این همه غم خیلی فرقی نداره خانه کی به هر جا باشه سورساتی ، فراهم خوآرایا و برارا، دسته جمعی نوایه وا نتیجه ، همه از دم در و همسایه یو دوست و رفیقا اگه پا هادنه، وا میرزا شمشم هِریم خانه ننه یا خانه زَمّار هِمندازیم اِفته، قرص و مَحکم پی یر و مار خوشحالن که وِچّا همه...
-
اول هر کار، بسم الله رحمن الرحیم
شنبه 24 آذرماه سال 1403 00:05
اول هر کار، بسم الله رحمن الرحیم بهترین رفتار ، بسم الله رحمن الرحیم حق اگر خواهی مددکارت شود در کارها ذکر کن بسیار، بسم الله رحمن الرحیم از علامتهای مومن این که دائم بر لبش می شود تکرار، بسم الله رحمن الرحیم کارهای سخت آسان می شود با یاد حق پیش هر هشیار، بسم الله رحمن الرحیم نام حق وقتی می آید، کار بر اهریمنان می شود...