با دلم بازی نکن، چندان دراین خط نیستم
دست بردار از سرم، اهل رفاقت نیستم
سر درون لاک اسرار درونم برده ام
هیچ جای این جهان اینقدر راحت نیستم
هر چه آزارم کنی خاموش می بینی مرا
لب فرو می بندم و اهل شکایت نیستم
هر چه می خواهی به جان من بریزی غم، بریز
ناسپاس از تلخ و شیرین های قسمت نیستم !
سالها بی عشق دنیا پیش من معنا نداشت
معذرت ، من بعد از این مرد ریاضت نیستم!
دیگر اکنون غیر آرامش نمی خواهد دلم
شور وشوق اندازه دارد ، بی نهایت نیستم !