چکاوک ها

چکاوک ها

من محمد حسین حسنی ، شاعر ، نویسنده
چکاوک ها

چکاوک ها

من محمد حسین حسنی ، شاعر ، نویسنده

به زن مارت نگو مامان، که او مامان هِننباشه(با گویش شاهرود زیبا)


به زن مارت نگو مامان، که او مامان هِننباشه

شبیه پای مصنوعی که اون فرمان هِننباشه

 

نگو به زن پییر بابا، که بابا حرمتی داره

کتاب قصه ی تو مصحف و قرآن هِننباشه

 

نکن غفلت طریق احترام و مهرورزی رِ

که هر کی بی ادب هابه، دگه انسان هِننباشه

 

مبادا خار دُکاری جای گل مین گلستانت

که محصول گلاب از خار و خارستان هِننباشه

 

بِنای مهرِبونی وا همه بگذار و خوش بُگذر

کنار رود آدُم تُشنه ی باران هِننباشه

 

پییر و مار اما واژه هایی بس مقدس هست

که هرگز هیچ کس همپایه ی آنان هِننباشه

 

همیشه محترم بشمار فامیل مجازی رِ

بدان داماد اما پاره ای از جان هننباشه

 

بنای سسته حتی یک نسیمم، سخت هِلرزانه

ولی مَحکَم که باشد دستخوش طوفان هِننباشه!                                                  


به مادر زن نگو مامان ، که او مامان نخواهد شد



به مادر زن نگو مامان ، که او مامان نخواهد شد
که هرگز پای مصنوعی ،چو پا فرمان نخواهد شد

پدر زن را نخوان بابا، که بابا حرمتی دارد
کتاب قصه تو  مصحف و قرآن نخواهد شد

مکن غفلت طریق احترام و مهر ورزی را
که هر کس از ادب خارج شود انسان نخواهد شد

مبادا خار بنشانی به جای گل در  آن بستان
که محصول گلاب از خار و خارستان نخواهد شد

بنای مهربانی با همه بگذار و خوش بگذر
کنار  رود ، آدم ، تشنه باران  نخواهد شد

پدر و مادر اما واژه هایی بس مقدس هست
که هرگز هیچ کس هم‌پایه   آنان نخواهد شد

همیشه محترم بشمار فامیل مجازی را
بدان داماد اما  پاره ای  از جان نخواهد شد!

بنای سست  حتی از نسیمی،  سخت می لرزد
ولی محکم که باشد لطمه از طوفان نخواهد خورد!                                     

بهای روزی ما را ، تو با رفتن به ما دادی (در سوگ معدنچیان مظلوم طبس)




 

بهای روزی ما را ، تو با رفتن به ما دادی

نمی‌شد کاش نانی که تو از معدن به ما دادی!

 

برای لقمه ی نانی زدی بر عمق کوهستان

ولی آتش گرفتی، اتشی روشن به ما دادی

 

مگر ما خارج از حد توانت خواستیم این بار؟

چرا این دفعه قوت از پاره های تن به ما دادی؟

 

قناعت پیشه میکردیم و خوش بودیم همراهت

چرا  با رفتنت  یک حس نا ایمن به ما دادی؟

 

 طنین ضجه های تلخ ما پیچیده در هر سو

چه کردی با خودت که این همه شیون به ما دادی؟

 

به زودی می روی از یادها  تا معدنی دیگر

تو هشدار « زمستان یورت »را قبلاً به ما دادی*

 

ولی گوش کسی هرگز بدهکار شماها نیست

فلک اُف بر تو که دو گوش از آهن به ما دادی!

 

هیاهو چند روزی هست و هر کس می رود سویی

تو  هم کنج مزارت در طبس مسکن به ما دادی

 

دوباره چند روز بعد معدن باز خواهد شد

که خواهد دید که یک داغ مرد افکن به ما دادی!

 


·         زمستان یورت: معدنی در نزدیکی شاهرود در شهرستان آزادشهر که در سال 1399 در حادثه ای مشابه 43 نفر از هموطنان در آن جان خود را از دست دادند.