آماده عاشق شدنم کو دل پاکی؟
کو روی زمین عشق شناس یقه چاکی
از بی سروسامانی دل می رود آدم
یک عمر به دنبال چنین راه هلاکی
احساس مرا هیچ کسی درک نکرده
درگیر تفاهم بشوم بهر چه ؟ با کی
گاهی به سرم می زند آرام نمانم
پایی بزنم بر سر یک جاده خاکی
جایی که هوایش بد و ناپاک نباشد
از هیچ کسی دل نشود خسته و شاکی
اما به کجا که غم و اندوه نباشد؟
آدم نکشد منت انگوری و تاکی؟
هر چند ورق می زنم اوراق جهان را
جز رنج نمی بینم و جز درد ملاکی
ای کاش در این خوان کریمانه رنگین
جز خون دل خلق خدا بود خوراکی!