از عشق تو دلگیرم و از ناز تو خسته
از خویش گریزانم و از خلق گسسته
تاوان گناهی که تو کردی دل من داد
آن خال ، عبث کنج لب تو ننشسته
بر دوش من افتاده خطایی که نکردم
آوار شده روم سکوتی که شکسته
پرواز قشنگ است ولی با دل بی غم
زیباست افق پیش پروبال نبسته
در شهر خودم هستم و انگار غریبم
این بود همه حاصل آن حس خجسته ؟
هر جای جهان آتشی افروخته دیدم
معلوم شد ای عشق که از سنگ تو جسته!
هر جا گله ای هست تو یک پایه ی آنی
کو آن که در این غائله از بند تو رسته؟
از کشمکش هسته ای ای عشق بپرهیز
از پوسته زخم تو رسیده است به هسته !