-
ولنتاین
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:49
ولنتاین غم انگیزیست بی تو ! بهار غرق پاییزیست بی تو ! غزل می ریزد از چشم تر من ! چه عید تلخ و غم خیزیست بی تو !
-
هوای عاشقی
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:44
هوایت در سرم افتاده خوبم ! عشق که بد نیست نگو فرصت برای عاشقیهای مجدد نیست بیا تا دست در دست هم از دیوار در سازیم که راه دیگری در زیر این ویرانه گنبد نیست همیشه زندگی با درد همراهست باور کن که در کوزه به غیر از آنچه از آن می تراود نیست فضای عاشقی هر روز کمتر می شود بر ما در این دریا نشان از جذر می بینم ولی مد نیست !...
-
دو بیتی
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 13:17
دل لامصبم خر میشه فردا به اسم عشق پر پر می شه فردا نمی بینه چه دردایی کشیده اسیر درد دیگر میشه فردا ! برای عاشقی آماده ام من نمی دونی چه صاف و ساده ام من ! تو این چاه بدون عمق هر روز به چشم بسته ام افتاده ام من ! منو با عشق دنیا می شناسه به احساسات زیبا می شناسه ولی فایدش چیه تنهای تنهام دلم رو درد تنها می شناسه !...
-
چراغ تازه
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 00:48
بده دستت رو به دستم گلم خیلی هوا سرده داره یخ می زنه گلها زمستون خیلی نامرده ببین که چهره من و تو سرخیش داره می میره ببین آیینه رو این روزگار با ما چها کرده گلی که جاش از اول تو دل گلدون غم بوده توی باغم بکارن باز سهمش قسمت زرده خلاصه تر بگم دنیای تو :یعنی غم و غربت میدونم که هنوزم که هنوزه : سهم تو درده ! میدونم که...
-
سخن عشق
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:58
دوستی می گفت : وقتی سخن از عشق می گویی بریز و بپاش می کنی ! اما هنگامی که سخن از مادیات می شود حسابگر می شوی ! به او گفتم : اشتباه از توست که عشق را با ابزار مادی می سنجی ! اگر تو هم مثل من می دانستی که عشق از عالم بالاست ، آن را آلوده و خاکی نمی کردی ! مگر می شود با پول عشق و محبت خرید ! تنها محبت است که محبت می...
-
گلدونای خالی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:47
چه فرقی می کنه وقتی دلای ما جدا باشن بمیرن تو قفس یا کشته ی تو جاده ها باشن ؟ حالا که قسمتم اینه منو تنها بذاری تو نفس هامو بذار تو باغ رویا هات رها باشن خدا حافظ گلایی که به تکثیرش دلم خوش بود و می خواستم به یمن عشق سبز وبا صفا باشن یه روزایی دلم میگفت باید بیشتر گل کاشت تموم آدما باید به گلها آشنا باشن ولی حالا...
-
ابری ترین دیدار
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:22
تو بیداری و من بیدار ، بین ما چه رخ داده ؟ در این شام بلند تار ، بین ما چه رخ داده ؟ دقیقا" پیش پای ما دو تا ، خورشید اینجا بود در این ابری ترین دیدار ، بین ما چه رخ داده ؟ جلوی چشم ما سوء تفاهم ناگهان رویید ! دو سوی این همه دیوار ، بین ما چه رخ داده ؟ تو درگیری به عقل و من ، گرفتار غم عشقم نمیدانم به جز این کار...
-
یاس و دیوار
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 00:30
سرش رو روی یک دیوار وقتی یاس می ذاره ! بدون که داره با دنیایی از احساس می ذاره ! کسی که عاشقت می شه براش خیلی مهمه که قدمهاشو بدونی توی راه راس می ذاره ! اگه عشق منو باور نداری خب رهایم کن ! چه چیزی اینقدر جا واسه وسواس می ذاره ؟ اگه که باورم داری بده دستت رو به دستم چشام رو دستهات انگشتر الماس می ذاره ! برا چی سرنوشت...
-
قصه تلخ محبت
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 23:36
محبت قصه تلخیست با پایان شیرینی ! ولی بیچاره انسان با چنین تاوان شیرینی ! به جرم عشق عمری هستی ام را صرف دل کردم گذشت عمرم زمانی دیر در زندان شیرینی صداقت بردم و نیرنگ آوردند د ر کارم دغل ها را خوش آمد از چنین انسان شیرینی در این دنیای دون صرف کسی کن جان شیرین را که بی منت گذارد در کف تو جان شیرینی ! من از اول ندانستم...
-
چیز های مهم
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 22:59
این برایم مهم است که چقدر درستی سخنانم را باور داری ! اما مهمتر از آن این است که خودم میدانم چقدر سخنانم درست هستند! و این مهم است که بدانم دوستم داری ! اما مهمتر از آن این است که بدانم دوستیت بر چه مبنایی بنا شده است ! و این هم مهم است که راجع به من چگونه می اندیشی ! اما مهمتر از آن این است که من چگونه باید باشم که...
-
آسانسور
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 20:48
زندگی ما انسانها به شدت شبیه آسانسور است ! یعنی اینکه هنوز آهنگی که از بلندگویش پخش میشود به انتها نرسیده می بینیم به پایان مسیر خود رسیده ایم و ناچار باید از آن خارج شویم !
-
نماز صبح
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 20:44
نمی دانی به حال من تمنایت چه آورده ! به چشم بسته ام شوق تماشایت چه آورده نماز صبح خود را هم من امشب با تو می خوانم ببین بر حال من پیغمبریهایت چه آورده ! تمام شب تو را با قصه های تلخ گریاندم بگو که گریه بر چشمان شهلایت چه آورده ؟
-
شور شهریور
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 17:43
Normal 0 MicrosoftInternetExplorer4 در هوای خاطرم ، باران شعر تر بریز برق سبزی از تغزل روی خاکستر بریز با تو دارد لحظه های زرد من گل میدهد باز هم حس شکفتن ، باز هم باور بریز! بال در بالم بزن از روی پرچینها بپر با قفس بدرود کن در آسمانها پر بریز هر طرف میتابی آنجا گل فراوان میشود آفتاب گرم خود را روی این دفتر بریز مستی...
-
هوای عید
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 05:37
بیا از پیله ات بیرون اگر خورشید میخواهی دو پلک خسته را وا کن اگر امید می خواهی تمام پنجره ها را به رویت باز خواهد کرد نسیمی که تو بعد از سالها تردید می خواهی تو اهل آسمانی و به اوجت میرساند عشق چرا روی زمین تخت جم و جمشید می خواهی ؟ به رویت باز شد هر چه دریچه سهم تو می شد مگر از این زمستان جز هوای عید می خواهی ؟ کسی...
-
پازل
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 04:31
جذبه خورشید میخواهی ، کمی مایل بشو در مدار عشق بازی ، بیضی کامل بشو هر چه را گم کرده ای در من تو پیدا میکنی یا نشانش را بده یا آشنای دل بشو زندگی از دیدگاه موج دریا رفتن است گر می اندیشی به مردن راهی ساحل بشو عاشقان دیوانگی های فراوان می کنند تاب ما را گر نداری زودتر عاقل بشو در مسیر ما سلامت آخر دیوانگی ست در جنون با...
-
آتش و ابراهیم
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 12:12
گلستان شد به ابراهیم با یاد تو آتش ها ! مرا کی سرد خواهد شد به میعاد تو آتش ها ؟ به داغ دائمت دل بسته ام و سوختن سهل است ببین چه می کند با سرو آزاد توآتش ها کجا از خال یک اخگر به روی چهره می ترسد ؟ خلیل باغ های سبز و آباد تو ، آتش ها چه صبح دلپذیری می شود آغاز با چشمت اگر روشن شود در من به فریاد تو آتش ها !
-
ابراهیم و نمرود
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 11:17
بگم که دوستت دارم ، به من میگی کمی زوده بگم با من بمون میگی ، که فرصت ها چه محدوده بگم واست می میرم من ، بهم می گی بمون واسم نه میگی عاشقم هستی ، نه می خوای باشی آسوده بهت میگم بذار دستت ، توی دستای من باشه ! بهم میگی خدا مرگم ، کجا این جوریا بوده ؟ خلاصه هر چی من می گم ، جواب سر بالا می دی حالا میفهمم اینکه ، روی...
-
کودک درون من
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 23:04
کودک درون من توی کودکی ها ماند بچه ها همه رفتند او نشست و اینجا ماند نه بزرگ شد تا من جور دیگری باشم نه گذاشت برخیزم نه نشست و تنها ماند ! کودک درون من فهم ساده ای دارد نه دروغ را فهمید نه دو رنگ ها را ماند گر چه من فواصل را از میانه بر رفتم هر چه کج روی کردم هی دهان او وا ماند آن چه من طلب کردم توی روشنی گم شد آن چه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 14:21
دارم تو را در خاطرم جا می دهم بانو! از تو چه پنهان باز کم آورده ام بانو ! وقتی نگاهت می دود توی نگاه من حس می کنم ویران شدن را مثل بم ! بانو تا که می اندیشم به تو در خانه می پیچد بوی گلاب قمصر و عطر حرم بانو ! من با سیاهی خو نمی گیرم تو که باشی حتی نمی آید به ذهنم رنگ غم بانو ! با تو بهار و چلچله آغاز می گردد روح خودت...
-
پیام
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 22:33
من هرگز دوست ندارم پیامهای کوتاهی را که دیگران ایجاد کرده اند به کار گیرم و به کسانی که میخواهم ارسال دارم و هرگز پیامی جز آنچه خودم ابداع کرده ام برای کسی نمی فرستم بنابراین آن چه تحت عنوان پیام در این وبلاگ مشاهده میشود از اولین هایی است که هر کسی ممکن است دریافت دارد لذا دوستانی که مایل باشند پیامهای دست اول ارسال...
-
بیتاب
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 13:58
بیا لب تشنه ای را آب باشیم بیا تا خسته ای را خواب باشیم گل مرداب بودن آرزو نیست بیا تا ماهی گرداب باشیم دل خود را کمی جدی بگیریم طپشهای پر از آداب باشیم اگر باید به هم مستی ببخشیم شراب ناب ناب ناب باشیم فروغی در دل تاری بپاشیم اگر خورشید نه / مهتاب باشیم رد پای محبت را بگیریم برای عاشقی بیتاب باشیم !
-
نیمکتهای خالی
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 13:41
بی محبت دل نمی آید به دست بار دل را می شود با عشق بست ! ما همیشه همزبانی میکنیم همدلی جایش همیشه خالی است نیمکت خالی میان پارک نیست ؟ بر چمن هم می شود قدری نشست می شود از روی پرچین ها پرید می شود گاهی موازین را شکست ! ما فقط قدری اگر همدل شویم میشویم از عشق / مست /مست مست !
-
پیام کوتاه
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 13:03
خیابانها ترافیک است و در پارکها هم نیمکت خالی نمی بینم بیا تا عشق را با شیوه ای دیگر بیندیشیم ! ** زیارت می کنم با هر نفس نقش خیالت را و میپرسم درین شبهای غم از عشق حالت را نسیم شرقی ام در عطر گیسوی تو پیچیده تنفس میکنم هر جا که باشم بوی شالت را ! **
-
گل مرداب
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 23:11
نزد من ، آب شدن آسان نیست جوهر ناب شدن آسان نیست ماه اگر راهی ظلمت نشود غرق مهتاب شدن آسان نیست گریه تاثیر غزل مثنوی ست ساده بیتاب شدن آسان نیست چه بسا عشق که در دلها مرد غرق گرداب شدن آسان نیست یاس من در پی دیواری باش ! گل مرداب شدن آسان نیست !
-
چند پیام کوتاه جدید برای علاقه مندان
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 14:34
بغضم از شوق لقای تو یقین میشکند گریه ام خنده ابریست که باران دارد ** قصه ام قصه یک مرد یخی است که به گرمای نگاهت برخورد با خیال تو دلش را خوش کرد تابخودآمد از زندگیش هیچ نبود و فقط خاطره آب شدن در سر داشت ! ** قصه ام قصه آن مرد یخی نیست که یخهایش را بگذارد به عبث آب شود من از این گرمایی که تو می تابانی بهره می گیرم تا...
-
دلشکسته
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 22:20
پر شد تمام حجم دل من ز خالیت تو رفته ای و مانده غمم در حوالیت کاش آن که داد آمدنت را نشان من میگفت با من از سفر احتمالیت باران شدم که با جوانه ترا آشنا کنم اما عمیق بود دایره خشکسالیت رفتی تو و غرور مرا هم شکسته ای جا مانده در تمام دل ، آشفته حالیت نابخردانه من بتو دلبسته ام هنوز اما چه اعتبار ، به عشق سفالیت ؟
-
روزهای قشنگ
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 19:51
از تو یک حس داغ میخواهم هوس سرخ سوختن دارم سالها حس دوری از خورشید شک نکن که میان تن دارم بوی گل از قدیمها مانده توی این شیشه بدون گلاب بوی عطر بهار داغ تنت را در این کهنه پیرهن دارم عشق یعنی قرار مان باشد هر چه لبخند روی لبهامان گاه یعنی به پای من بنویس بغض هایی که تواما (توامان ) دارم روزهایی شروع خواهد شد که پر از...
-
لحظه های شیمیایی
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 17:58
تو بارونی که می باره ، من وتو همسفر میشیم میشینیم زیر این ناودون غزل می گیم و تر می شیم دلا مون تنگه، تنگه عاشقی کار دستمون داده نه میتونیم بمونیم نه بریم هی جون به سر می شیم نه آتیشی بجا مونده نه خاکستر ز ما مونده فقط تو صفحه تاریخ ، داریم در بدر می شیم کسی اصلا" نمیدونه ، چرا می سوزه دلهامون کسی هرگز نمی بینه ،...
-
گل و بهار
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 16:54
تو گل و من بهار ، وابسته هر دو چشم انتظار ، وابسته تو به راه من است چشمانت من به تو ، بیقرار ، وابسته عمر تو مثل یک نفس ، کوتاه من به عمرت ، دچار ، وابسته هر دوی ما رفیق نیمه راه هر دو بی اختیار ، وابسته گل ز دست بهار می نالد و بهارش به یار وابسته کاش با هم گره نمی خوردیم توی این روزگار وابسته !
-
بارانی
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 23:18
چشم هایت همیشه بارانیست سبک باریدنت خراسانیست یا غزل های تند می باری یا سکوتت شروع ویرانیست چتر همراه تو نمیبینم غصه هایت همیشه پنهانیست ! دوست داری به آسمان برسی آرزویت چقدر انسانیست ! دستهای مرا بگیر وبرقص در سماع من وتو حیرانیست ! میتوانم پناه تو باشم در تو شوقی برایم آیانیست !