-
سه رباعی در مدح مولا علی
شنبه 17 آذرماه سال 1403 15:38
اسطوره ترین جلوه اسلام ، علی است در خلقت آدم علت تام علی است با شرط ولایتش قبول است اعمال در رد شدن از صراط، الزام ، علی است! === کشاف علوم و هر چه ابهام ، علی است در حل مسائل جهان، تام، علی است القاب دروغین نگذارید به خود در مذهب من حجت الاسلام علی است!! ==== در هر نفسم جذبه مادام ، علی است آغاز و ادامه و سر انجام...
-
سیزده آذر است و چون هر سال
دوشنبه 12 آذرماه سال 1403 21:09
سیزده آذر است و چون هر سال سینه ام از غم است مالا مال روز انبوه ابرهای سیاه فصل پاییزهای سرد ملال روز آتش گرفتن دل من پی یک اتفاق یا اهمال عشقم آسان پرید از دستم به وداعی مرا نداد مجال خشک شد باغ آرزوهایم نرسیدند میوه های کال فلک خیره دشمن من شد به تغافل گرفت و کرد اغفال پیش چشمم به جانم آتش زد توی خاکسترم دلم شد چال...
-
بوسه بر پای تو باید زد که از عالم سری
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1403 23:20
بوسه بر پای تو باید زد که از عالم سری اشرف کل خلایق، تا به روز محشری اشهد ان محمد، که رسول حق تویی بعد تو کی در جهان آید رسول دیگری خلعت ختم نبوت بر تنت آراستند بر تنت موزون می آید، جامه ی پیغمبری در سیاهی های دنیا عشق تابیدن گرفت تا فروزان شد به دستانت، چراغ دلبری پرچم توحید در بت خانه ها افراشتی جلوه گر شد در مرام...
-
سکه بر سکه فراهم کن و برهم بگذار
جمعه 11 آبانماه سال 1403 23:27
سکه بر سکه فراهم کن و برهم بگذار خرج کم کن و به وراث مکرم بگذار نکن انفاق ریالی ، نکند کم بشود حسرتش را به دل عالم و آدم بگذار پی صندوق امانات نرو محکم نیست هر چه داری همه را ،مخفی و مبهم بگذار نرده و میله بکش دور و بر خانه ی خود دزد را در غم و ناکامی و ماتم بگذار خوب که گنج تو از چشم همه مخفی شد بعد جادو وطلسمات بر...
-
رباعی
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1403 23:41
مغرور به مال خود نگردی، مَردی در راه خدا ، هزینه کردی مَردی مالی به هزار زور گرد آوردی در گورت اگر خورد به دردی، مَردی!
-
مِن اندازه شمش طلا هُخوامته (غزل شاهرودی)
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1403 13:48
مِن اندازه شمش طلا هُخوامته هر چی بگنته زرگرا، هُخوامته ماهی بشی بری مِیون دِریا به آسِمُن بری بالا هخوامته به مارُم هِنگُم بره خواستگاری از پییرت نه، از خدا هُخوامته! دنبالتُم ، یَگسره مثل سایه بلند هاباشم یا کوتا ، هخوامته وا دل تنگ من نُکن تو وازی من بی طلسم و بی دعا ، هخوامته دل مِنه بکش وا یَگ ترازو بیشتر از هر...
-
پا عشق تو تا آخر دنیا وِمستاکُم (غزل با گویش شاهرود زیبا)
شنبه 5 آبانماه سال 1403 23:07
پا عشق تو تا آخر دنیا وِمِستاکُم یَگ دم هِنِمشینمو، سرپا وِمِستاکُم لُو تر کن و از من بُخوا جُن هادنم واست اون وخ بِوین گوش هِندنم من یا ومستاکم؟ یَگ عمره من به اوُ دُهن عشق وَرپایم بگی هِمشینم، بگی وَرپا، ومستاکم! هر رو هِمشینم سر رات تا بِوینُمتِه پا پر نمانده واسه من ،اما ، ومستاکم بلبل به شوق گل غزل هُنخوانه مین...
-
فرق انسانهای دانا و نادان
سهشنبه 1 آبانماه سال 1403 23:31
فرق انسانهای دانا و نادان چیست؟ پاسخ بسیار ساده و در عین حال بسیار دقیق است: دانایان اول فکر می کنند و بعد کاری انجام می دهند، ..... اما نادانان اول کاری انجام می دهند، سپس در باره آن کار فکر می کنند! ..... و هزار افسوس که در آن هنگام هرگز آب رفته به جوی باز نمی گردد! ..... پس اول بیندیشیم، بعد عمل کنیم!
-
نه سلامی،نه عرض احوالی ،نه جبینی گشاده با لبخند.
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1403 23:02
نه سلامی،نه عرض احوالی ،نه جبینی گشاده با لبخند. چهره اش سرد و بی حرارت بود چون زمستان مانده در اسفند راه را هر چه پیشتر رفتم، نرسیدم به سایه ساری سبز برهوتم نداشت پایانی، که شوم لااقل کمی خرسند در غباری که خودبه پا کردم، روزهای قشنگ من گم شد راه را اشتباه پیمودم، پی رویا و آرمانی ،چند بهخیالات خام خوشبختی ، زندگی...
-
سر خود را زمین که بگذاری
شنبه 14 مهرماه سال 1403 22:43
سر خود را زمین که بگذاری تازه هست اول گرفتاری مرگ اغاز یک مسیر جدید هست توی مرام دینداری بدنت میرود میان قبر روح تو سمت آخرت جاری بعد از آن را کسی نمیداند نیست در داده های اماری هیچ کس را از آن گریزی نیست نه به تدبیر و نه به عیاری هر چه آدم نموده در دنیا زشت و زیبا ، بد و زیانکاری میشود پیش چشم او تصویر بهتر از هر...
-
به زن مارت نگو مامان، که او مامان هِننباشه(با گویش شاهرود زیبا)
جمعه 6 مهرماه سال 1403 23:54
به زن مارت نگو مامان، که او مامان هِننباشه شبیه پای مصنوعی که اون فرمان هِننباشه نگو به زن پییر بابا، که بابا حرمتی داره کتاب قصه ی تو مصحف و قرآن هِننباشه نکن غفلت طریق احترام و مهرورزی رِ که هر کی بی ادب هابه، دگه انسان هِننباشه مبادا خار دُکاری جای گل مین گلستانت که محصول گلاب از خار و خارستان هِننباشه بِنای...
-
به مادر زن نگو مامان ، که او مامان نخواهد شد
جمعه 6 مهرماه سال 1403 23:13
به مادر زن نگو مامان ، که او مامان نخواهد شد که هرگز پای مصنوعی ،چو پا فرمان نخواهد شد پدر زن را نخوان بابا، که بابا حرمتی دارد کتاب قصه تو مصحف و قرآن نخواهد شد مکن غفلت طریق احترام و مهر ورزی را که هر کس از ادب خارج شود انسان نخواهد شد مبادا خار بنشانی به جای گل در آن بستان که محصول گلاب از خار و خارستان نخواهد شد...
-
بهای روزی ما را ، تو با رفتن به ما دادی (در سوگ معدنچیان مظلوم طبس)
دوشنبه 2 مهرماه سال 1403 16:37
بهای روزی ما را ، تو با رفتن به ما دادی نمیشد کاش نانی که تو از معدن به ما دادی! برای لقمه ی نانی زدی بر عمق کوهستان ولی آتش گرفتی، اتشی روشن به ما دادی مگر ما خارج از حد توانت خواستیم این بار؟ چرا این دفعه قوت از پاره های تن به ما دادی؟ قناعت پیشه میکردیم و خوش بودیم همراهت چرا با رفتنت یک حس نا ایمن به ما دادی؟...
-
خسته ام از هوای آلوده
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1403 23:45
خسته ام از هوای آلوده تن و جانم شدست فرسوده دوست دارم کمی نفس بکشم در هوای تمیز و بی دوده گاه وقتی علاوه بر دوده ریزگرد و غبار هم بوده همه جا بوی گند می آید بوی بار شکمبه و روده در کنارش فضولی مردم غیبت و حرف مفت و بیهوده یا که انواع دیگر اذیت که نمایند مردم لوده میشود باعث دل آزاری روح زخمی شود و جان سوده هر چه روحت...
-
پای عشق تو گرفتار شدن،چیزی نیست
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1403 22:47
پای عشق تو گرفتار شدن،چیزی نیست ضربه گیر در و دیوار شدن،چیزی نیست ارتفاعی که بلند است به دست آوردن پیش قدر شرفش، خوار شدن، چیزی نیست در پی منزلتی یافتن از دولت عشق مبتلای غم دلدار شدن، چیزی نیست هر که منصور شود تا که اناالحق گردد پیش این مرتبه ،بر دار شدن چیزی نیست من تو را با همه ی خوب و بدش، میخواهم تا رسیدن به تو...
-
هر روز با حال و هوایت داستان دارم
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1403 22:52
هر روز با حال و هوایت داستان دارم جان مرا می گیری و من باز جان دارم تکلیف تو با عاشقی را من نمی فهمم سوهان وصل و فصل بر روح و روان دارم خواهی بران و طرد کن ، خواهی نگاهم دار تا من بدانم جا کجای این جهان دارم؟ از بس که بر هم می زنی قول وقرارت را طوفانی از دلشوره های بی امان دارم دل می زنم بر آب و آتش تا به دست آرم سهمی...
-
به هوای فرجت، طعنه مردم شده ایم
شنبه 17 شهریورماه سال 1403 14:52
به هوای فرجت، طعنه مردم شده ایم زیر پا بس که علف سبز شده، گم شده ایم وعده دادید، می آیید و ما مشتاقان سالها منتظر عرض تبسم شده ایم نشود گفت که تاخیر شما عمدی هست خودمان باعث تاخیر و تقدم شده ایم دفعه اول مان نیست ، که خوردیم فریب قرنها قبل هم آلوده ی گندم شده ایم لال بودیم و از منت الطاف شما باز هم قادر بر نطق و تکلم...
-
رباعی
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1403 22:07
اینقدر فساد پر توالی تا کی؟ بر جرم نگاه بی خیالی تا کی؟ تعذیب نمی کنند بدکاران را این ماله کشی و ماست مالی تا کی؟
-
یک عمر نشستیم و از هم گله کردیم
دوشنبه 29 مردادماه سال 1403 00:24
یک عمر نشستیم و از هم گله کردیم جز آن که زمان مُرد و هدر رفت، چه کردیم؟ کی از سر اخلاص قدم پیش نهادیم؟ یا سعی به حل کردن هر مسئله کردیم؟ کی چوب ملامت به تن خسته ما خورد؟ بر طعنه خوبان و بدان حوصله کردیم؟ هر کس سر خدمت به گریبان خودش داشت بیزار ز همراهی این قافله کردیم تا هر گرهی را دگران باز نمایند سر گرم تماشا شده و...
-
حال خوبی نیست، باید ساخت با حال خراب
شنبه 13 مردادماه سال 1403 23:15
حال خوبی نیست، باید ساخت با حال خراب چون شرابی نیست، باید مست شد ، اکنون به آب در نزن قلب مرا ،بازی نکن با روح من نیست دیگر در نفس هایم، توان پیچ و تاب سالها در جستجو بودم و پیدایت نشد رد پایت را کجا باید بجویم، جز به خواب! گاه هم چون سایه ای از چشم من رد می شدی می دویدم در پی ات من ، می دویدی پر شتاب زنگ دل را میزدی...
-
حس هُنکُنم از مین سرم شعر گورُخته ( غزل با گویش شاهرودی)
جمعه 12 مردادماه سال 1403 21:50
حس هُنکُنم از مین سرم شعر گورُخته انگار که از طبع ترم ، شعر گورخُته قبلا همه جا سایه به سایه ُم ، هِمیامه چن وخته ازش بی خبرم ، شعر گورُخته هِنگی واسه چی ساکت و خاموش بِشِستی؟ هِندانی که از دور و ورم، شعر گورُخته ؟ از بس که دِپیچّی به هم اوضاع خیالُم از قافیه ی در به درم ،شعر گورُخته مهرم اگه مین دل تو پاشه نِبِیله...
-
نوحه سینه زنی به گویش شاهرودی در رثای حضرت عباس علیه السلام- قابل اجرا در همه سبکهای یک ضرب، سه ضرب و حماسی خوانی و تعزیه
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1403 21:28
بِرار با وفا عباس ، عباس رشید و دلربا ، عباس ،عباس شجاع لِشگر آل محمد علمدار سپا عباس ،عباس نُگاش که هُنکنی انگار هِوینی علی مرتضا عباس، عباس برار جُن فکر او کن واسه وچا که سخته تُشنیا عباس،عباس گُلام از تُشنگی پژمرده هابه نُگا کن به اونا، عباس، عباس نِبِیل پرپر هاباشن غنچه هاما به طوفان بلا، عباس، عباس ازین حرف خوآر...
-
هُخام وازم بِرِوُم کربلا، وَخی برویم (غزل با گویش شاهرود زیبا)
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1403 16:26
هُخام وازم بِرِوُم کربلا، وَخی برویم زیارت حرم سِید شَدا، وَخِی برویم دو روز عمر کرایه هِنُنکُنه آدُم غریبگی کنه وا اولیا، وخی برویم ازین جهان پر از رنج و غم دلم بِگته تویم بگو به امید خدا، وخی برویم چطو دلت هِمیا اُستُقُن سبک نکنی؟ همش نگو که ،صُبا، پس صُبا ، وخی برویم کی هنِدانه که دگه فرصتی گیرش هِمیا چه اعتبار به...
-
کاشکا دل من عاشق چشمات هننبه (غزل با گویش شاهرود زیبا)
دوشنبه 1 مردادماه سال 1403 22:13
کاشکا دل من عاشق چشمات هِننبه دیوانه ی زنجیری شیدات، هِننبه خورشید به چشم تو اگه جلوه هِننکرد هیج شو زده ای گرم تماشات هِننبه کاش من هِنِرفتم سر شو سمت مصلا یا خانه هُماندی تو یو پیدات هِننبه چارشوته اگه باد هِننزه به کناری قلب من اسیر قد و بالات هِننبه حالا که بُووُردی دِلُمه یَگ دقه وِستاک وایی بدانی هیشکی خاطر خوات...
-
روی دل مِن یَگ دفه پا بشتی، برفتی(غزل با گویش شاهرودی)
یکشنبه 17 تیرماه سال 1403 15:04
روی دل مِن یَگ دفه پا بشتی، برفتی اما خودته بدجوری جا بشتی، برفتی گفتم که سعادت به دل من رو بیارده ناغافل و بی چون و چرا بشتی، برفتی بِنداختی مِنه مین غم و درد فراقت مین کِلف گرگ غما ، بشتی، برفتی پیش از تو سَرُم، گرم به احوال خودُم، به بنداختیمه وا کار خدا ، بشتی، برفتی آ ... تیش بزه کار تو به هستی ونیستیم ناغافل وبی...
-
گاهی به دل جسارت دریا شدن بده
سهشنبه 5 تیرماه سال 1403 17:23
گاهی به دل جسارت دریا شدن بده بر موج خفته تاب وتب پا شدن بده از فصل سرد و خشک خمودی عبور کن بر غنچه هات شوق شکوفا شدن بده پرواز را به خاطره ها اکتفا نکن برخیز و بال را هوس وا شدن بده بگذر ازین هوای مه آلوده کثیف دل را دوباره فرصت احیا شدن بده بالا برو به یک نفس از پله های عشق تا می شود به خود اجازه والا شدن بده چون...
-
محب اهل بیتم من، دل از حیدر نمی گیرم
سهشنبه 5 تیرماه سال 1403 09:11
محب اهل بیتم من، دل از حیدر نمی گیرم دلی که وقف او کردم، از آن سرور نمی گیرم چنان در تارو پود من، نشسته رنگ عشق او که نقش و رنگ وطرح و شیوه دیگر نمی گیرم نسیم عاشقی ها می وزد تا از بلندایش هوای تازه ای جز کوی آن دلبر نمی گیرم کبوتر می شوم تا راوی پروازها باشم ولی جز آبی اش در هیچ اوجی پر نمی گیرم یقین دارم که بر حق...
-
ناتوانم مرا حمایت کن، یا جواد الائمه ادرکنی (شهادت امام نهم تسلیت باد)
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1403 19:55
ناتوانم مرا حمایت کن، یا جواد الائمه ادرکنی باز هم با کرم قیامت کن، یا جواد الائمه ادرکنی چشم امید بسته ام بر تو ، که مرا از درت نمی رانی کاسه ام را پر از سخاوت کن، یا جواد الائمه ادرکنی صاحب عز و احترام تویی ، خردسالی که شد امام تویی ما مطیعیم ، تو امامت کن، یا جواد الائمه ادرکنی امر حق بر امامتت افتاد ، پرچم عشق را...
-
رباعی در تشییع رییس جمهور شهید
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1403 15:24
دیدم حَرَمش جور دگر جان دارد انگار امام عشق، مهمان دارد گفتم چه خبر شده؟ که گفتند آقا دیدار به بهترین شهیدان دارد!
-
این غم از بس که بزرگ است ، به دل جا نشود
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1403 15:08
این غم از بس که بزرگ است ، به دل جا نشود جای این فاجعه در کوچکی ما ، نشود سینه ها وسعت اندوهِ فراوان دارند اقیانوس ولی ، جای به دریا نشود بگذارید که سرها به گریبان باشد خجل از ظرفیت کوچک دلها نشود حجم این واقعه را با چه زبان باید گفت که قلم نشکند و قامت دل تا نشود؟ دست ها را به دعا هر چه نمودیم بلند حکم تقدیر چنین بود...