-
خدایا ، سپاس
جمعه 11 مردادماه سال 1392 19:16
می خواهم از رمضان چیزی بگویم ، اندیشه ام به هیچ سمتی گرایش پیدا نمی کند . چه بگویم که همه چیز را دیگران قبل از من ، بهتر گفته اند . می خواهم بگویم ، حضرت رسول اکرم فرموده اند : روزه دار را دو پاداش است ، یکی در ، گاه افطار و دیگری در قیامت ، اما این را که همه شنیده اند . می خواهم بگویم ، چرا عده ای به ماه رمضان ، که...
-
بیاییم زندگی کنیم !
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 20:04
خیلی از ما تفاوت زندگی کردن و زنده بودن را نمی دانیم و اغلب این دو مفهوم کاملاً متفاوت را با هم مترادف تصور می کنیم . اگر دقیقتر بگویم باید اضافه کنم خیلی از ما حتی چگونه زنده بودن را هم بلد نیستیم ! در فرهنگ های لغت از زنده به معنی جاندار و آنکه حیات دارد نام برده شده است . در باره زنده بودن باید بگویم ، ما به اختیار...
-
قدر چیست ؟
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 01:22
همه عمرمان کلمه قدر ، شب قدر ، قدردانی و مانند آن را از آشنا و بیگانه ، مخصوصاً بزرگتر های آشنا و یا در سخنرانیها و روضه خوانیها در مساجد و اماکن مذهبی شنیده ایم و هر کسی از ظن خودش یار ما شده و حرف خودش را می زند و ما هنوز که هنوز است نمیدانیم ، قدر یعنی چه و قدر چه چیز را باید بدانیم ؟ اصلاً چرا ما باید تنها چند شب...
-
آبی تر
شنبه 5 مردادماه سال 1392 22:02
بخوان از خاطراتت ، روزهایی ، آفتابی تر اگر چه سینه ام را میکند یادت ، کبابی تر نفسهایم بدون عشق میگیرد در این باران تنفس کن مرا یکریزتر ، یکریز ، آبی تر مرا که ابری و تاریک و دلگیرم شبی بگذر که دارد آسمانم حسرت رد ، شهابی تر به لحن گرم چشمانت ، دلم را مبتلا کردی نگاهم می کنی حالا ، درین غربت ، کتابی تر
-
دوبیتی هایی با طعم شبهای قدر
شنبه 5 مردادماه سال 1392 21:27
شب قدر است و مهمان توام من غریبی کنج ایوان توام من خدایا تشنه کامی از کویرم پی یک قطره باران توام من ! ** زبان خسته در کامم نشسته تو میدانی و این قلب شکسته در هفت آسمان را باز کردی چه سازم من ولی با پای بسته ؟ ** دلم درگیر زندان است آقا و جرم من فراوان است آقا بگیر از شاکیان من رضایت که صبرم رو به پایان است آقا ! **...
-
نسیم
شنبه 5 مردادماه سال 1392 12:20
هنوز هم توی کوچه با من قرار می گذارد ! هنوز هم هرچه کرده ام نتوانسته ام به خانه ام بکشانمش ! نمیدانم خانه خلوت من چه ترسی د ارد ! ناچارم پرده های ضخیم و سنگین را از پشت پنجره ها بر دارم ! و همه درها و پنجره ها را بگشایم ! گویا نسیم تا درون خانه ای را نبیند ، وارد آنجا نمی شود !
-
عشق می آید
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 19:29
عشق می آید ، به همه کوچه های شهر سر می زند ، در خانه همه دلها را می کوبد اما ما از بس سرمان به سبزی پاک کردن یا بازی با گوشی موبایل ، یا کامپیوتر ، یا خاله بازی گرم است ، صدای کوفتنش را نمی شنویم !
-
قایق بادی
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 19:22
در دل امواج خروشان دریای طوفانی و متلاطم زندگی ، عشق چون قایق نجاتی بادی است که چنانچه ، به امید وسیله ای مستحکمتر ، در سوار شدن به آن تعلل کنیم امواج آن را از دسترسمان خارج خواهند کرد و ما ناگزیر غرق خواهیم شد !
-
چه کنیم تا فرزندانمان ...
شنبه 29 تیرماه سال 1392 15:59
چرا هر کار میکنیم فرزندانمان آنگونه که می خواهیم نمیشوند؟ چرا هر چقدر به آنان محبت کرده و برایشان هزینه های مادی و معنوی متحمل میشویم کمتر جواب میگیریم ؟ چرا در گذشته که امکانات خانواده ها کمتر و سطح زندگی پایین تر بود فرزندان بهتر تربیت شده و پاسخ بهتری به هزینه ها ی خانواده می دادند ؟ چرا در گذشته معروف بود کسی که...
-
دوبیتی ها
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 00:10
گرفتم جزوه عشقو به دستم سر درس قدیم خود نشستم یهو چشمم به عکسای تو افتاد نتونستم بخونم ، اونو بستم ! خودت رفتی غمت رو جا گذاشتی دل آشفته رو تنها گذاشتی حالا من موندم و یک روح زخمی که تو رو تکه ، تکه ش پا گذاشتی !
-
هر کسی یک جور حال می کند !
شنبه 22 تیرماه سال 1392 20:11
در جریان مجلس میهمانی یکی از دوستان ، طبق معمول اینگونه مجالس که عده ای در فضای باز وقت گذرانی می کنند تا هنگام صرف غذا برسد ، یکی از آشنایان که سنی از او گذشته و بیماری قلبی نیز دارد را دیدم که سیگاری بر لب داشت و چنان عمیق به آن پک می زد که دودی غلیظ فضای اطرافش را احاطه کرده و چهره اش در میان دود پنهان شده بود ....
-
شهید
جمعه 21 تیرماه سال 1392 10:27
با عشق و امید ازین حوالی رد شد با اسب سپید ازین حوالی رد شد گفتم که رد پای که اینجا مانده ؟ گفتند : شهید ازین حوالی رد شد !
-
هوای عشق
جمعه 21 تیرماه سال 1392 10:24
چهره خود را که نشان می دهی بر دل تنگم هیجان می دهی با همه بی مزگی زندگی طعم قشنگی به زمان می دهی وسوسه ها را به تن خسته ام می رسی از راه و جان میدهی خواب مرا باز به هم می زنی فکر مرا سخت تکان می دهی در سرم ای عشق ! هوا می کنی باز به دستم ، چمدان می دهی !
-
دنیای بد
جمعه 21 تیرماه سال 1392 10:18
حتی ،برادران تنی ، ناتنی شدند احساسها که مرد همه آهنی شدند در سینه ها فروغ صفا ته کشید و مرد لبخندها به داد و ستد مبتنی شدند خط درست و راست به روی زمین نماند نصف النهار های زمین منحنی شدند از بس که بد شدیم تمام فرشته ها از آسمان سینه ما رفتنی شدند از شاخه های عاطفه ها سیبهای سرخ با ازدیاد جاذبه افتادنی شدند خوشبخت ،...
-
رمضان که نه ! خودمان را دریابیم !
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 20:22
باز هم رمضان آمد باز هم ، میهمان ، زیباییها ، لطافتها ، معنویتها و حال و هوای خاص رمضان شده ایم زیبایی رمضان را آنان درک میکنند که آن را دریافته اند چگونه می شود با نادیدگان آن همه شور و هیجان از کرامات و معنویت های این ماه خدا همسخن شد ! در عالم اعتقادات مسلمانان چقدر دلرباست ، این نخوردن ، نیاشامیدن ، سخن لغو نگفتن...
-
مرگ از دریچه ای دیگر
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 20:27
بیشتر انسانها دیدگاه خوبی نسبت به مرگ ندارند و بسیاری از ما از آن می ترسیم ، اما همین حقیقت وحشتناک به عقیده من ضروری ترین قسمت حیات بشر تشکیل میدهد و شاید تعجب آور باشد که بگویم گاهی شیرین ترین قسمت زندگی ما انسانها با مرگ شکل می گیرد ، اما چگونه ؟ خدا رحمت کند سهراب سپهری را ، حتماً وقتی که می سرود : چشمها را باید...
-
فرضیه علمی
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 21:18
در فرضیه های علمی هنگامی که موضوعی اثبات شود معنی اش این است که حتی یک مورد هم خلاف آن رخ نمی دهد مثلاً جاذبه زمین مثلاً نیروی اصطکاک و خیلی فرضیه های علمی دیگر . اما من به یک فرضیه ایراد جدی وارد می سازم : مگر ثابت نشده است که زمین می چرخد پس چرا فقط به کا م عده ای ؟
-
آخر راه
شنبه 15 تیرماه سال 1392 11:53
خسته تر از روزهای پیش جاده را با گامهای خسته می پویم پیش رو چیزی برای دلخوشی ها نیست لنگ لنگان راه را آهسته می پویم سمت یک دیوار ، یک بن بست باید رفت هیچ کس در انتظار من در آنجا نیست خنده ها ، بر چهره میخشکد خاطرات تلخ می ماند آخر راه است و جز یک روزن باریک رو به حجمی ساکت و تاریک رهگذاری نیست سایه هایش سرد و غمگین...
-
سکوت
جمعه 14 تیرماه سال 1392 23:28
چیزی برای گفتن ندارم سکوتم حرفهای ناگفته را در خود حل کرده است . اگر تلخ است مرا ببخش !
-
سیب و باران
جمعه 14 تیرماه سال 1392 21:18
سیبی بر زمین نمی افتد اگر جاذبه ای نباشد زمین لب وا نمیکند باران را اگر جاذبه ای نباشد و زمین بی سیب خواهد ماند و تشنه لب و من در اندیشه که اگر سیب و باران برزمین نبارد آسمان سیب کدام رنگین کمان را گاز خواهد زد ؟ تا طعم خوش جاذبه را در فضا بپیچاند ؟
-
فصل سیب
جمعه 14 تیرماه سال 1392 20:50
تکانم می دهی به امید سیبی ، که ندارم و شاخه هایم را می شکنی می شکنم ، اما باورت نمی شود که فصل سیب گذشته است ! اکنون به انار بیندیش که دل خونی برای روزهای فرا رو در سینه دارد !
-
دوبیتی
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 21:17
گلابی بودی و من خیلی وختا به دنبال تو بودم رو درختا ! زمین افتادی از بس که رسیدی غمت شد قسمت ما ، تیره بختا ! *** دو تا نخلیم تک و تنها تو ساحل کمرهامون شده از درد مایل نگامون تشنه آغوش دریا دلامون عمریه پوسیده در گل ! *** زدی دندان غم بر این دل کال و تف کردی میان سطل آشغال برایت ای دل غمگین ، بمیرم که عمری خون شدی ،...
-
ما خوب نیستیم !
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 00:50
جایی نوشته بود : " سعی نکن متفاوت باشی... فقط خوب باش... این روزا خوب بودن به اندازه کافی متفاوته ..." و من فکر میکنم که خوب بودن یعنی چه؟ خوب چیست و چگونه میتوان خوب بود ؟ برای آن که بتوانیم وارد بحث پیرامون موضوعی شویم باید ابتدا شناخت کافی از آن داشته باشیم و بدون داشتن تعریف صحیح و علمی از یک موضوع هرگز...
-
انسانیت و مذهب
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 13:40
هندی ها معتقدند : " Humanity is better than any religion " انسانیت از هر دینی بهتر است " دانستن این اعتقاد مرا وادار کرد که افکارم را پیرامون آن متمرکزکنم و قدری مرغ اندیشه را بر فراز معنای آن به پرواز در آورم اما قبل از بحث پیرامون درستی یا نادرستی این اعتقاد باید به مطلب مهمی توجه کنیم : فایده چنین...
-
تشت رسوایی
شنبه 1 تیرماه سال 1392 23:23
ماهی از آب سر آورد برون آسمان را نگریست و گمان کرد که یک تشت بزرگ روی دریا دیده سر فرو برد و به اعماق گریخت در دل تیره دریا گم شد او خبردار نبود که من و تو عمریست زیر این تشت نگون به چه رسواییها که رضایت دادیم ! فقط این را فهمید که جهان تشت بزرگی است فرو افتاده بهتر آن است که از رسوایی بگریزد و گریخت !
-
من ناچار عاقل هستم !
شنبه 1 تیرماه سال 1392 17:36
هر آدمی مثل خودش فکر می کند! هر آدمی اندازه افکار خودش ظرفیت دارد! هر آدمی فکر می کند کار و افکار خودش درست است ! هر آدمی خودش را قبول دارد ! نتیجه : پس با این حساب همه آدمها ، افکارشان و کار و اعمالشا ن باید درست باشد در حالی که عقلا بعضی کارها و افکار واعمال رو درست نمی دانند ! چرا ؟ انتظار نداشته باشید در دو جمله...
-
دوبیتی
جمعه 31 خردادماه سال 1392 00:10
غزل می ریزه از چشم تر من ببین بی تو چه خیسه دفتر من دو بیتش رو برایت می فرستم بخون با گریه هات پشت سر من !
-
خواب نمناک
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 23:42
ماهی افتاده بر خاکم به دریایم ببر طالب آن آبی پاکم به دریایم ببر از سرشت آبی ات چندیست دور افتاده ام خشک شد لبهای ادراکم ، به دریایم ببر خنده خورشیدها بوی ملامت می دهد در زمین ، رسوای افلاکم ، به دریایم ببر ! باز با موج خروشانت مرا درهم بپیچ سیر کن در روح صد چاکم ، به دریایم ببر خشکی پلک مرا آبی ز رویایت بزن تشنه آن...
-
شعله - باران
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 23:09
دیر آمدی ! آنقدر عشق من ! که دل مرده است ! طوفان غم یاد تو را هم با خودش برده است ! این صندلی خالی ست ، بنشین ، قهوه یا چایی ؟ پوزش که دست مرگ بر فنجانمان خورده است ! حق با تو ! اما وقت مرگ دل کجا بودی ؟ حتی لباس مشکی ات هم از تو آزرده است ! هر بار زنگت زد دلم ، فصل غرورت بود از خاطرت نگذشت ، احساسم چه پژمرده است ؟...
-
آدم مرموز
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 23:58
مولوی می گه : هر کسی از ظن خود شد به گیتی یار من از درون من نجست هیچکس اسرار من ( اقتباس مرحوم دکتر حمیدی شیرازی از شعر مولوی ) حکایت تو رو بیان می کنه ! که همیشه سعی می کنی خوب و مهربان باشی و صاف ، مثل چشمه های زلال ! شاید توی این دنیا هیچکس ، کس دیگری را خوب نشناسد اما به هر حال بعضی آدمها لایه های عمیقی دارند و...