-
دوبیتی
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 21:48
زدی دندان غم بر این دل کال وتف کردی میان سطل آشغال برایت ای دل غمگین بمیرم که عمری خون شدی حالا لجن مال !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 21:46
چشمهایم برای دیدن تو ، تا برای همیشه دلتنگند
-
غزل
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 21:44
قدر نسیم مختصری می وزی به من از لابلای خواب دری می وزی به من گاهی سکوت پنجره را پاره میکنی گاهی سرک کشیده سری می وزی به من آشوبی از بهار و غزل می شود بپا وقتی که سخت شعله وری می وزی به من در می زنی ، سلام و بدرود ، بعد ، هیچ غافل که چشمهای تری می وزی به من عادت نمی کنم به آمدنت و نماندنت هر دم که عازم سفری میوزی به من...
-
جای خالی چشمت
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 00:05
خسته ام ! دست مرا در دست خود بفشار زندگانی را نثارم کن از پس لبخند مه آلوده ایام سر خوش بوی بهارم کن سایه ها دارند هی قد میکشند اینجا ذهن من خاکستری تر میشود هر روز جای چشمت همچنان خالی است پلک بگشا ، بی قرارم کن !
-
دوبیتی ،برای آنها که اهل دل هستند
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 00:15
جوونیت ذره ذره رفت و کم شد نصیبت از زمونه درد و غم شد فدای بار سنگین تو ، مادر که تا من پا بشم ، قد تو خم شد ! *** اگه در رو ببندی کوچه بازه اگه ترکم کنی صبرم درازه بزن ساز دلت رو تا برقصم تموم زیر و بم های تو ، نازه ! *** من اون جام بلورم که شکسته غروری سوت و کورم که شکسته دیگه درد دلی واسم نیارین من اون سنگ صبورم که...
-
خوش آمد گویی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 23:02
ای خنده ات همیشه درخشان ، خوش آمدی ای آفتاب روضه رضوان ، خوش آمدی گرما بده به سینه ما سایه دیدگان لبخند دیگری بزن ای جان ، خوش آمدی !
-
غزل
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 22:14
با تو برای بال زدن ، آسمان کم است ! تا آسمان تازه بسازم ، زمان کم است ! باید برای عشق تو صدها غزل سرود حرف از ستاره و گل و رنگین کمان ، کم است ! خواب از سرم پریده ، به آغوش من بیا تا جان دهم کنار تو هر چند جان کم است ! نامت نشسته بر لب سلولهای من در ذکر نام قدسی تو یک دهان کم است !
-
روح لطیف
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 08:40
روحم لطیف هست ، دقیقن شبیه تو در هم شکسته است ولیکن شبیه تو در سنگ باد حادثه درگیر ماندنم لبریزم از صدای شکستن شبیه تو دل داده ام به جستن روح رمیده ام روحی که مانده در تن یک زن شبیه تو دارد طلوع می کند از انتهای شب در من هزار آتش روشن شبیه تو ! با یاد تو سرودن و دیوانگی خوش است دل می دهم به عشق و شکفتن شبیه تو !
-
غرور
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 18:47
هنوز نشده سلامی را پاسخ گویی و خیلی ها بی آن که منتظر پاسخی باشند سلامت کرده اند ! هنوز لبانت شیرینی لبخندت را نچشیده اند ! با خودت هم انگار قهری ! هنوز نگاهت به دل ٍ سردی گرما نبخشیده است ! هنوز دستت معنای واژه مخمل را نمی داند! و پایت شکوه پایین آمدن از قله غرور را ! سنگها هم گرم می شوند و سرد ! و گاه می شکنند ، اما...
-
غزل کوتاه
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 18:19
شیرین بیا که تلخی ام از حد گذشته است بی تو چه سالها که به من بد گذشته است خوابی به چشم خسته من ارمغان بیار کارش از آن که بی تو بخوابد ، گذشته است !
-
دختر خوب کجاست ؟
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 08:01
به خواهرم می گویم : برای پسرت که دارد زمان ازدواجش می گذرد چه کرده ای ؟ لبخند می زند و می گوید : هنوز دختر خوبی پیدا نکرده ایم ! به خانه دوستی رفته ام تا احوالپرسی کنم ، ضمن صحبتهایش می گوید : راستی دختر خوبی سراغ نداری تا برای پسرم به خواستگاری برویم ! و من و حتماً همه شما که حرفهای مرا می شنوید بارها و بارها در طول...
-
بهانه
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 07:27
این که فقط کنار تو باشم ، بهانه نیست می خواهم اینکه یار تو باشم ، ترانه نیست افتاده ام به جاری رود نگاه تو دست مرا بگیر که جز تو ، کرانه نیست !
-
مرا دریاب
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 19:23
روح آزرده ام ، مرا دریاب دل افسرده ام ، مرا دریاب صبح سرزندگیم بی تو گذشت عصر دلمرده ام ، مرا دریاب !
-
دوبیتی
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 19:20
برایت آینه قرآن می آرم دلی دردآشنای جان می آرم برای سردی گلدان قلبت گل خورشید تابستان می آرم ! *** برایت لاله و ریحان می آرم گلی از روضه رضوان می آرم حلالم کن که خیلی قابلت نیست تهی دستم و دارم جان می آرم ! *** نسیمی سمت داغستان بیاور شمیمی از گل و ریحان بیاور به طبع شور بختان کویری غزلهایی پر از باران بیاور !
-
غزل
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 12:44
پر می دهم دل را در آبی های بی سویت هجرت خوش است از روستای طاق ابرویت با من بیا آن سوی فرداهای روشن را خورشید ها می جوشد از سمت تکاپویت از بس که تیر عشق در چشمان مست تست رم می دهم صحرای عشقم را در آهویت مستی اگر از سکر عشقت نیست ،نا زیباست مستم کن از جام شراب چشم جادویت تا هفت شهر عشق را همراه تو باشم دستی به دور گردن...
-
دوبیتی
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 00:21
تو و عشقت رو به دنیا نمیدم کسی رو توی قلبم جا نمی دم اگه دنیا بریزه رو سر من که از تو دل ببرم ، وا نمی دم ! *** هنوزم من تو رو کم دوست دارم برات هر دم بمیرم ، دوست دارم نمی دونی که مردن چه قشنگه رو زانوت جون که می دم دوست دارم ! **** دل وامونده آدم باشه خوبه همیشه شاد و بی غم باشه خوبه غم عشقو ولی من دوست دارم بهای...
-
غزل
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 16:04
در غربت این سینه دلم آه که تنگ است هر روز به شوق تو دلم گوش به زنگ است چه جمعه و چه شنبه تو را چشم به راهم روزی که خبر از تو بیاید ، چه قشنگ است دنیای بدون تو ، خرابیست ، غم آباد شهریست پر از شیشه که در خدمت سنگ است ! دنیای عروسک زده پر زر و تزویر هر گوشه آن گوشه ای از شهر فرنگ است عطر نفست کاش در این خانه بپیچد یاس...
-
ما و مهاتما
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 15:08
شنیدم که روزی مهاتما گاندی در هنگام سوار شدن به قطار یک لنگه از کفشهایش از پایش در آمد و بین سکو و ریل قطار افتاد ، یعنی جایی که برای او امکان برداشتن کفش وجود نداشت و قطار هم در شرف حرکت بود ، گاندی لنگه دیگر کفش را هم از پای در آورد و از پنجره ، همانجا انداخت ، وقتی به او گفتند چرا اینچنین کردی ؟ پاسخ داد : یک لنگه...
-
دل تنگی
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 22:26
دلم برای غزلهای چشم تو تنگ است دل نگاه تو اینروزها چرا سنگ است ؟ کمی به جبهه دل تنگیم هوی بفرست که بین عقل و دل من برای تو جنگ است ! تمام حال و هوای تو در سرم جاریست دلم برای طپیدن به تو هماهنگ است ! کبوتران نگاهت کدام سو رفتند ؟ که آسمان همه جایش همیشه یک رنگ است !
-
افضل الناس
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 11:44
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : " بهترین شیوه زندگی ، زیستن در مرز فقر و استغناست " کوهی را در نظر بگیرید که یک سوی آن فقر و سوی دیگر ثروت است ، با توجه به کلام فوق بهترین جای آن قله است یعنی خط الراس که نه دردسر های فقر را دارد و نه مشکلات ثروت را . و لازم به گفتن نیست که هر کدام از فقر و غنا مشکلات خاص...
-
عید فطر مبارک
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 19:45
دلت همخانه خورشید باشد پر از عطر گل و امید باشد نماز و روزه ات مقبول ا... تمام روزهایت ، عید باشد
-
هیجان و آدرنالین
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 19:54
زندگی گوشه دنجی است ، ولی آدمها از شلوغی خوششان می آید و همین است که با هر چه که پیدا بشود به سر و کله هم می کوبند ! تا جهان پر بشود از هیجان و پر از ..... آدرنالین !!!! وای بر ما و جهان !
-
زیبا
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 18:44
جایی ، کنار خاطره ها ایستاده ای زیبا و پایدار لبخند های سبز تو ، یاد آور بهار سرشار از شکوه فراخوانی از وقار در لحظه های تیره و مبهم که واژه ها بر لب مجال زمزمه پیدا نمی کنند قفل غم سکوت مرا وا نمی کنند یادت چراغ روشن راه امید من در قفل زندگی تنها کلید من !
-
قطار
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 18:38
هر چه را با عشق پیدا می کنی گم می شود دل به روی هر کسی وا می کنی گم می شود روز های زندگی را با هزاران آرزو یک به یک وقتی که فردا می کنی ، گم می شود ! عمر مثل یک پرنده در قفس ، جان می کند صحبت از آزادیش تا می کنی ، گم می شود راز خیلی از بزرگیها به کوچک ماندن است رود را وقتی که دریا میکنی ، گم می شود ! با همه زیبائیش ،...
-
خنده دار
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 19:53
خنده دارد حادثه بجای اینکه تکانت دهد ، لبانت را به خنده گشوده است ! چه حادثه ای مهمتر از فوت عزیز ترین عزیزانت ؟ چه کسی برای تو از خودت عزیز تر است ؟ مگر وجود و هستی تو غیر از تعداد روزهایی است که غروبش را به نظاره می نشینی ؟ امروز هم به غروب رسید ، و قسمتی از تو فوت شد ! و تو ، غافل از اینکه غروب خودت را به تماشا...
-
شعر و غربت
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 19:44
آتش از چشمت که می ریزد ، چه حالی می کنی ! شعله از یادت که می خیزد ، چه حالی می کنی ! در دل تنگم که بوی شعر و غربت می دهد یاد تو ، حسرت بر انگیزد ، چه حالی می کنی ! *** از تو لبریزم ! ولی غم ناله ای پر سوز من با غرورت در هم آمیزد ، چه حالی می کنی ؟
-
جایی ، نمیدانم کجا
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 18:33
جزیره ای متروک ، در اقیانوسی نمیدانم چه ، و در طول و عرضی ، نمیدانم کجا ، خانه من است ! خورشیدی که ندارم ، گرم و روشنم میکند ! و مهتابی که نیست ، پنجره اش را به درونم می گشاید . اگر قصد سفر داری با خود تلفن همراه نیاور اینجا مکالمه ممکن نیست ! اما ، می شود انرژی های رها شده در خویش را بازیافت کرد ، و با آن در ذهنی که...
-
رمضان و خضر نبی
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 09:36
گفته اند : چون اسکندر به ظلمات رسید خضر پیامبر که همراهش بود ، یاران را گفت : این ریگهای ته جوی را می بینید ؟ یاران که در تاریکی چیزی را درست تشخیص نمی دادند گفتند : آری خضر فرمود : از این ریگها ، هر که با خود بردارد پشیمان خواهد شد ! و هر که هم بر ندارد باز پشیمان خواهد شد ! برخی گفتند :حال که قرار به پشیمانی است ،...
-
نا امیدانه
شنبه 12 مردادماه سال 1392 23:25
پی عشقش به چار سو رفتم انقدر که خودم ز رو رفتم هر نشانی که بود پرسیدم هر چه می شد به جستجو رفتم شهرها را یکی یکی گشتم آنچه گفتند کو به کو رفتم دلم از جستجوی او شد سرد توی لاک خودم فرو رفتم تا فقط با خودم طرف باشم هر چه می شد که رفت ، تو رفتم نا امید از لقای او که شدم توی دامان عشق او رفتم!
-
بدرود
شنبه 12 مردادماه سال 1392 22:51
رمضان دارد می رود ولی چندی بعد ، باز خواهد گشت با هدایایی از الطاف خداوندی با شاخه هایی از طوبی که درماندگان بر آن چنگ زنند و سرخوشان از عطر بهشتی اش سر خوشتر شوند اما چه کسی می داند ، که این تشریف که را خواهد بود ؟ که فردا هم باشد و لب به لبیکی تازه بگشاید ! چه کسی می داند که ما آن گاه خواهیم بود تا به استقبال رویم ؟...