کاش میشد که درک میکردیم ، زندگی دیو آدمی خوار است
او پریده به جان هردوی ما، کار ما کل کل و کلنجار است
روزهای قشنگ با سرعت، میرود تا به شهر شب برسد
من و تو همچنان میانگاریم ،برگ تقویم عمر بسیار است
ما کنار همیم، اما سرد، گل و لبخند را نمی فهمیم
مثل دوتا ربات آدم شکل، فکرهامان فقط پی کار است
زندگی مملواز تفاوتهاست، به تفاهم چرا نیندیشیم؟
همدلی راه ساده ای دارد ،دل ندادن به هر چه دیوار است
فرصتی نیست تا که برگردیم،زود آماده شو به شب نخوریم
چمدان را پر از محبت کن، باقی چیزها دل آزار است
کاش از اول تو را نمیدیدم ، تا دلم اینقدر نمیلرزید
برق چشمت چنان تکانم داد،که پس از آن همیشه بیمار است
شب گذشت و سخن نشد کوتاه،حرفهایم چقدر گل کرده
دل آتش گرفته ، خاموشیش،چون پلاسکو محال و دشوار است
دوست دارم میان یک سلول،تا ابد در کنار تو باشم
تا بدانی کسی که عاشق شد، مرگ او را فقط جلودار است
شرمسارم که اذیتت کردم،این غزل مال عذر خواهی نیست
دل من تا که بگذری از او،تا قیامت غزل بدهکار است!