افتاده به دیوارچرا عکس تن تو
رفته است چرا میخ به قاب بدن تو ؟
جا مانده در آن معرکه بین در و دیوار
شرمندگی زخم گل یاسمن تو
نفرین به کسانی که به تو هجمه نمودند
هی درد نشاندند به رنج و محن تو
آتش به تن آن که ، به در شعله برافروخت
تا دود برآرد ز نهاد حسن تو
تا حق علی را نزنی آن همه فریاد
تا مُهر خموشی بزند بر دهن تو
مرداب حقیری که لجن بود همیشه
درگیر حسد گشت به دریا شدن تو
جا ماند در آن کوری بدخیم فراگیر
حال آن که شفا بود نخ پیرهن تو
آنان که ستم بر تو نمودند، کجایند ؟
رفتند وبه جا ماند ، مرام و سخن تو
از هر طرفی جاذبه ای در جریان است
مجذوب نموده است مرا ، انجمن تو