برایم نیشابور دیگر معنی خیام نمی دهد
عطار با سیمرغهای افسانه ای اش
برایم نسخه عرفان نمیپیچد ُ
شاید عاشق کسی شده ام که تمام معناهای پیشین را از یادم برده است
خودم هم نمیدانم
شاید کسی اینجا بداند دردم چیست !
دوست دارم عطار نگاهت برایم نسخه ای شفابخش بنویسد
دوست دارم عطر سبز نگاهت
در کوچه دلم بوزد
و امیدوارم سازد که بهار ازینجا هم گذر خواهد کرد !
به نیشابور چشمت رو می آرم
هزاران شاخه شب بو می آرم
صفایم را اگر باور نداری
اگر عطار هم عاشق نمیشد
به گفتن این همه صادق نمی شد
دلش کشف حقایق را نمی کرد
اگر چشمان تو ناطق نمی شد
کتاب شعر من بالغ نمی شد
درخت شعرهایم گل نمی داد