هوای مهربانت مثل جادو ، می دود در من
کرختم میکند وقتی به هر سو ، می دود در من
نگاه پر شرار دختر نو بالغ چشمت
به شرمی آتشین از لای گیسو ، می دود در من
چه میدانی که دارم ، ناگهان ، دل میدهم از کف
و از قلبم هزاران بچه آهو میدود در من ؟
سخن از عشق می آید و من مبهوت می مانم
نمی دانم چه باید کرد تا او می دود در من !
بهار رفته ام با خاطرات خیس و نمناکش
دوباره ناگهان از کنج پستو ، می دود در من !
* *