از تو یک حس داغ میخواهم هوس سرخ سوختن دارم
سالها حس دوری از خورشید شک نکن که میان تن دارم
بوی گل از قدیمها مانده توی این شیشه بدون گلاب
بوی عطر بهار داغ تنت را در این کهنه پیرهن دارم
عشق یعنی قرار مان باشد هر چه لبخند روی لبهامان
گاه یعنی به پای من بنویس بغض هایی که تواما (توامان ) دارم
روزهایی شروع خواهد شد که پر از وعده های اکسیری ست