پر شد تمام حجم دل من ز خالیت
تو رفته ای و مانده غمم در حوالیت
کاش آن که داد آمدنت را نشان من
میگفت با من از سفر احتمالیت
باران شدم که با جوانه ترا آشنا کنم
اما عمیق بود دایره خشکسالیت
رفتی تو و غرور مرا هم شکسته ای
جا مانده در تمام دل ، آشفته حالیت
نابخردانه من بتو دلبسته ام هنوز