دارم تو را در خاطرم جا می دهم بانو!
از تو چه پنهان باز کم آورده ام بانو !
وقتی نگاهت می دود توی نگاه من
حس می کنم ویران شدن را مثل بم ! بانو
تا که می اندیشم به تو در خانه می پیچد
بوی گلاب قمصر و عطر حرم بانو !
من با سیاهی خو نمی گیرم تو که باشی
حتی نمی آید به ذهنم رنگ غم بانو !
با تو بهار و چلچله آغاز می گردد
روح خودت را در تن من هم بدم !بانو !
از سبزیت سهمی نثار زردی من کن