آمدم ، اما نبودی حالم اصلن خوب نیست
بی تو دنیا هم بخندد، بر دل من خوب نیست
نه به سِیر شهر آرامم نه سِیر بوستان
بی حضور لاله رویان باغ و گلشن خوب نیست
باید از نو با خودم عهدی ببندم نزد تو
پای آن امضاء کنم که غیر تو « زن » خوب نیست
گر مرا باور نداری از دل نازت بپرس :
تا بگوید بی تو روح مرده در تن خوب نیست
پرده ها را پس نزن بگذار در خود گم شوم
دل که می گیرد اتاق خواب روشن خوب نیست
زندگی بر اهل دل آنقدر بد تا می کند
تا بفهماند به آدم غیر مردن خوب نیست
در خیالم باز توی چشم تو زل می زنم
گر چه می دانم که در خورشید مسکن خوب نیست