سنگ تبدیل به موشک شد وصهیون، لرزید
کمرش تا شد و از ضرب شبیخون، لرزید
دهه ها بغض فرو خفته ،به جریان افتاد
سیل و آتش شد و هر غاصب ملعون، لرزید
خشم طوفان ، به تن خسته اقصی جان داد
جبهه کفر از این حرکت موزون، لرزید
سالها ظلم چنان رفته بر آن مظلومان
کز پریشانی شان، قامت گردون لرزید
نعره زد غزه و چون شیر به جولان آمد
در ته قبر ،چنان که تن شارون، لرزید
با همین اسلحه ساده که در کف دارند
کاخ تزیین شده با شاخه زیتون، لرزید
چون خدا وعده نموده است به پیروزی حق
گنبد آهنی از ترکش فُرغون ، لرزید
اینک آوار، اگر بر سرشان می بارد
شتک خون شهیدی است، که در خون لرزید
ما نه تنها غم و اندوه فلسطین داریم
آسمان هم به خدا با دل محزون، لرزید
قبله را شک ننمایید که پس می گیریم
دل ما در هوس فکه و مجنون، لرزید!