در میان گِل وباران به تو باید سر زد؟
خسته از کوه و بیابان به تو باید سر زد؟
پی یک حادثه تلخ در آن جنگل سرد
با دل و روح پریشان به تو باید سر زد؟
به وداع تو مگر فرصت بهتر کم بود ؟
شب تار و مه و طوفان به تو باید سر زد؟
جای دیگر مگرت فرصت دیدار نبود؟
توی خاک و گِل میدان به تو باید سر زد ؟
جبهه عشق به خدمت همه جا گسترده است
حال در کوی شهیدان به تو باید سر زد؟
پاسخ این همه را از که بگیرم اکنون
خارج از عالم امکان به تو باید سر زد ؟
دیگر اکنون پی دیدار سفر لازم نیست
در دل مردم ایران به تو باید سر زد!
تربت پاک تو را هر که نشان می خواهد
نزد سلطان خراسان به تو باید سر زد!