السلام ای امام خوب و رئوف
السلام ای دلت به ما معطوف
به طواف حریم قرب ورضا
دعوتم کن به عادت مالوف
به دل تنگ من صفا بفرست
که پر است از هوای خوف و خسوف
دوست دارم در آستانه تو
بنشینم در ابتدای صفوف
به مقامات عاشقان برسم
در عمق دل من خبری نیست به جز عشق
از هر که بپرسی اثری نیست به جز عشق
من معتقدم درد بشر جز غم دل نیست
آزرده درد دگری نیست به جز عشق
تنها به سفر رفتن من حرف و بهانه ست
سودای دل من سفری نیست به جز عشق
آخر چه کنم خسته ازین حال و هوایم !
تا در بروم هیچ دری نیست به جز عشق !
هی خرده نگیرید به دیوانگی من !
هوای مهربانت مثل جادو ، می دود در من
کرختم میکند وقتی به هر سو ، می دود در من
نگاه پر شرار دختر نو بالغ چشمت
به شرمی آتشین از لای گیسو ، می دود در من
چه میدانی که دارم ، ناگهان ، دل میدهم از کف
و از قلبم هزاران بچه آهو میدود در من ؟
سخن از عشق می آید و من مبهوت می مانم
نمی دانم چه باید کرد تا او می دود در من !
بهار رفته ام با خاطرات خیس و نمناکش
دوباره ناگهان از کنج پستو ، می دود در من !
* *
شرمنده ام اگر به تو کم رو می آورم
بر نایب تو حضرت غم رو می آورم
پشت در خیال تو از بس که مانده ام
دارم به عادت چکنم ، رو می آورم
آخر به بارگاه تو راهم نمی دهند
با دلشکستگی به حرم رو می آورم
شاید کبوتری به نگاهت خبر رساند
بر تو اگر چه بد شده ام رو می آورم
* *
تازه آغاز عشق است ،
و من تنها میتوانم بیندیشم
همه چیز حتما جور دیگری خواهد بود
و نگاه آبی ت را
با چراغهای آبی آسمان ، در شبهای پر ستاره منطبق میسازم
با خوشه پروین
و با شباهنگ
و فکر میکنم ،
آن قدر روشنی که دیگر هیچ ستاره ای را برای یافتن راهم
نیازمند نخواهم بود
اگه ماهی بشی ، من آب می شم
برات اکسیژن و مهتاب می شم
از آغوشم نمی ذارم جدا شی
لبت را باز کن با یک شکر خند
دلم دارد هوای حبه ای قند
همان قندی که حافظ برد بنگال
بنام خدا
با تولد این وبلاگ غزل ها ، دوبیتی ها ، اندیشه ها و احساسات خود را به کلیه علاقمندان و بینندگان محترم تقدیم میدارم .
آماده ارتباط ادبی و پذیرش نظرات صائب همه عزیزان هستم .