اگر می خواهی آزمایشم کنی که چقدر همراهت خواهم بود
چگونه میتوانی اطمینان داشته باشی که چقدر در گفته هایم صداقت دارم ؟
کلیشه این کلمات دیگر هیچ دیواری را سیاه نخواهد کرد :
من تا قیامت با توام
با استقامت با توام
اند رفاقت با توام
وقتی که همراهم شوی
در رنج و راحت با توام !
آیا شنیدن این واژه های دلفریب امروز که مسئولیتی ازتو بر دوشم نیست واقعا میتواند
ترا آرامش بخشد و نگرانی فرداهای خاکستریت را آبی سازد ؟
نمی گویم به من اعتماد کن
این واژه هم برای تو و هم من معنای اصیل و بکر خود را از دست داده است !
تنها میتوانم بگویم :
تمام آنچه فکر می کنی در تو ارزشمند است را برای خودت نگاه دار
نمی خواهم مرا در آنچه فکر میکنی ارزشمند است شریک خود سازی !
تنها از تو می خواهم آن چه را بر شانه ات سنگین می یابی بر دوش من بگذاری !
اگر با تلخیت شیرینی لبخند از لبهای من جوشید !
اگر تاریکیت در چشمهای من چراغی دید !
اگر با بودنم دنیا به تو خندید !
اگر غمها رهایت کرد و از تو دور شد از شادیت ترسید !
و
اما و اگر های زیاد دیگری وقتی بدل شد در تو به امید !
در آن هنگام اگر بودم
بدان که مزد خود را از صداقت می ستانم
و بی هیچ انتظاری باز هم
چیزی نخواهم خواستن از تو
دل دریایی ام انقدر جا دارد که نه دل ناگرانم از تو و نه از خدای خویش نا امید
و تردید بلندت را یقینا میتوانم باز هم بخشید !