چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

با تو بودن

تشنه ام  ، یک جرعه از آن نوش می خواهد دلم  

زمهریرم ، گرمی آغوش می خواهد ، دلم  

مست مستم کن که مدتها خماری دیده ام  

عقل را هم بعد ازین مدهوش می خواهد دلم  

از بهارستان تو با من سخنها گفته اند 

عکسی از آن پهنه گل پوش می خواهد دلم  

با تو بودن منتهای آرزوهای من است  

حلقه عشق تو را بر گوش می خواهد دلم

برادر منهای برادر

سنگ آتش خورده ام سردم مکن تا نشکنم  

تکیه بر قلب پر از دردم مکن ، تا نشکنم  

اندکی سبزینه مهر تو ، سبزم میکند 

با دریغت بیش از این زردم مکن تا نشکنم ! 

 

چند روزیست که بیمارم   

نه از راه نیاز  

که از در مهر و عطوفت ، چشمم به راه توست که دری بزنی و به پرسش حالم بیایی ! 

اما روزهای متمادی میگذرد ، بی پرسشی از تو  !

و بی زنگی اشنا از تلفنی که میدانم در دسترس خود داری ! 

میدانم که از بیماری ام خبر داری  !

میدانم که میدانی برادرت هستم ! 

میدانم که بارها به پرسش دیگران رفته ای ! 

و میدانم که بارها با دیگران تماس تلفنی داشته ای !  

اما نمیدانم چرا عاطفه برادری در وجودت مرده است ؟ 

نمیدانم چرا با آن که همواره در طول سال بارها به دیدار تو و خانواده ات می آیم ، یادی از من نمی کنی ! 

نمیدانم چرا فراموش کرده ای زمانی نه چندان دور من و تو فرزندان یک پدر و مادر بوده ایم ! 

نمی دانم چرا با آن که بسیار دوستت دارم ، هرگز احساس نکردم که دوستم داری !  

برادرم ! 

امروز من مردی میانه ام و تو مردی کهن   

 می دانم دیگر فرصتی برایمان نمانده است تا بتوانیم یکدیگر را از نو دوست بداریم  

می دانم دیگر فایده ای ندارد تا از تو بخواهم گاهی هم مرا نزد خانواده ام ، تنها  

به احوالپرسی ساده ای سر افراز نمایی 

می دانم که گدایی عاطفه و محبت از تویی که برادرم هستی زیبنده من و تو نیست ! 

اما دلم می خواهد در این واپسین روزها پرسشم را پاسخی بیابم ! 

برادرم ! 

تنها دلم می خواهد بدانم : 

چگونه یک برادر می تواند اینقدر بخیل باشد که حتی احوالپرسی ساده ای را هم از برادر  خود  دریغ کند ؟ 

فقط ما انسانها هستیم که تمام خواهیم شد !

بالاخره نوروز هم با همه هیجانات و زیباییهای خودش به پایان رسید و حالا ما از دیروز یا امروز یا فردا به زندگی عادی خودمان برگشته یا برخواهیم گشت . طبیعی است که نوروزهای زیادی هنوز هم در راه هستند و تا جهان باقیست ، نوروزها و عیدها و مراسم اینچنینی نیز بر جای خواهند بود اما یک نکته را نباید فراموش کنیم و آن این است که : نوروزها هرگز تمام نخواهند شد فقط ما انسانها هستیم که تمام میشویم !

پس به خودمان بیاییم ، اگر در عید امسال کسی را برای دید و بازدید از قلم انداخته ایم یا عمداً نخواستیم به دیدنش برویم مانعی ندارد که امروز یا فردا یا هفته دیگر به دیدنش برویم و دقایقی را به پرسش حال او و خانواده اش بپردازیم ، یادمان باشد که ما هر لحظه در حال تمام شدن هستیم و بالاخره دیر یا زود به انتها میرسیم و یادمان باشد که خیلی وقتها عمداً از یکدیگر غافل شده ایم آن هم به بهانه های واهی و پوچ و بی اساس .

اصلاً نمیدانم چرا ما در کسب ثروتهای مادی میخواهیم از همه پیشی بگیریم ولی در کسب مقامات و ثروتهای معنوی نه تنها تلاشی نمکنیم بلکه با چشم و همچشمی میخواهیم با هم مقابله به مثل کرده و اگر کسی به هر دلیل به دیدنمان نیامد ما هم به دیدنش نمی رویم ! و یا اگر رفتیم میخواهیم خیلی چیزها را به رخ هم بکشیم که اصلاً ارزش یادآوری ندارند مثلاً اینکه : من تا بحال بار سوم است که به خانه شما آمده ام ولی شما فقط یکبار تشریف آوردید !

چرا ما فراموشمان شده است که حضرت رسول اکرم فرموده اند : صله رحم فقر را از بین میبرد و باعث طولانی شدن عمر می گردد !

چرا ما فراموشمان شده است که انسانها موجوداتی اجتماعی و عاطفی هستند و به در کنار هم بودن و پرسش حال یکدیگر نیاز دارند ؟

چرا ما فراموشمان شده است که اگر کسی به دیدنمان می آید ، دوستمان دارد و دلش برایمان تنگ شده و به ما احترام گذاشته است ؟

چرا ما خیلی از چیزها را یادمان رفته است ؟

من نمیخواهم و نمی توانم همه چیزهایی را که ما انسانها باید یادمان باشد ومتاسفانه عمداً یا سهواً یاَدمان رفته است َ یاد آوری کنم ،

اما یادمان باشد که بزرگترهای ما ، سالمندان ما ، اقوام و خویشاوندان ما و خلاصه دوستان ما به دیدار خشک و خالی ما نیاز دارند و از آنان همین پذیرایی بدون هزینه را دریغ نکنیم ! 

یادمان باشد که ما داریم تمام می شویم ! 

یادمان باشد که دنیا واقعاً دو روز بیشتر نیست ! 

 یادمان باشد  که خیلی از بدیهایی که به دیگران کرده ایم ، تنها با سلامی و پرسش حالی جبران خواهد شد و آنان که از ما بدی دیده اند آماده اند که کاهی را به کوهی ببخشند ! 

بیاییم همین اندک را از هم دریغ نکنیم ! 

بیاییم خیلی از چیزها را فراموش کنیم ! 

بیاییم  خودبزرگ بینی را فراموش کنیم و باورمان باشد که ما از همه بدتریم و همه از ما بهترند تا به کمال راه یابیم ! 

یادمان باشد که  سلام وخلق نیکو و لبخند سرمایه بزرگی است که هر چه خرج کنیم افزونتر خواهد شد ! 

بیاییم این ثروت خداداد را از هم مضایقه نکنیم ! 

بیاییم فراموش نکنیم که از هم فراموش کرده ایم ! 

بیاییم با لبخند هایمان  فضاهای خاکستری دلهای تنگ را آبی سازیم ! 

بیاییم امروز که میتوانیم برای فردای تاریکمان چراغ روشن کنیم ! 

یادمان باشد که اگر فردا کسی به دیدارمان بیاید نخواهد توانست برایمان چراغی روشن و دریچه ای بیاورد تا از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگریم ! 

یادمان نرود که همه چراغها را ما خاموش کرده ایم و دریچه ها را خودمان بسته ایم !

 

 

چشم زخم

ساده بودم و تو رنگم کردی  !

پخمه بودم و زرنگم کردی ! 

ماهی قرمز هفت سین بودم ! 

طعمه کام نهنگم کردی !  

در دل خسته غزل می میرد

و تو  دلمرده و منگم کردی !

من به پرواز می اندیشیدم !

چشم زخمم زده - سنگم کردی !

بی تو بودن

هوای بیتو بودن وای چه دلگیره ! 

تو این غربت دل من داره  می میمیره ! 

نفسهای منو میشماره دلتنگی  

یه لحظه فکر کن فردا چقد دیره    ! 

نه فردای سفیدی هست و نه صبحی   

پس از این لحظه های مرده و تیره  

برای منتظر بودن زمان تنگه

تموم  روزهام  از دست من می ره     ! 

 میون  سینه  دل سنگین تر از سربه !  

فقط اینو بدون از زندگی سیره   ! 

آداب بهاری

خیلی از ما وقتی مهمان به خانه مان می آید همچنان در حضور مهمان مشغول تماشای تلویزیون هستیم بدون اینکه به این نکته توجه داشته باشیم که مهمان ما هم خانه اش تلویزیون دارد و اگر به خودش زحمت داده و به دیدنمان آمده فقط و فقط بخاطر دیدار ما بوده نه اینکه کنار ما بنشیند و تلویزیون تماشا کند و بدین ترتیب ناخود آگاه به میمان یا میهمانان عزیزمان توهین میکنیم . باید توجه داشته باشیم که در این گونه مواقع اگر مهمان ما از ما نخواست که برنامه ای را تماشا کند بهتر است تلویزیون خاموش باشد و سعی کنیم ازخودمان و مسائل مورد علاقه صحبت کنیم تا اولاً کسی که به دیدارمان آمده احساس سرخوردگی و ناراحتی نکند و از سوی دیگر آداب معاشرت را بهتر بجای آورده ایم زیرا ما فرصت های زیادی را برای تماشای تلویزیون داریم ولی دیدار آشنایان همیشگی نیست و در این مواقع بهتر است اهمیت لازم را به کسانی که در کنارمان هستند بدهیم . مخصوصاً در ایام نوروز که دیدارها معمولاً کوتاه است و خیلی از دوستان و آشنایان دقایق کوتاهی را به رسم صله رحم به خانه ما می آیند و زود هم می روند ولی اگر مهمانی داریم که برای ماندن چند روزه و یا حد اقل چند ساعت آمده است با اجازه ایشان به ترتیبی که احساس عذاب و پوچی از آمدن خود نکنند منعی ندارد که در کنار هم به تماشای برنامه های مورد علاقه مشترک بپردازیم .