چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

مرگ از دریچه ای دیگر

 بیشتر انسانها دیدگاه خوبی نسبت به مرگ ندارند و بسیاری از ما از آن می ترسیم ، اما همین حقیقت وحشتناک به عقیده من ضروری ترین قسمت حیات بشر تشکیل میدهد و شاید تعجب آور باشد که بگویم گاهی شیرین ترین قسمت زندگی ما انسانها با مرگ شکل می گیرد ، اما چگونه ؟

خدا رحمت کند سهراب سپهری را ، حتماً وقتی که می سرود : چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید !

مطمئنم این سروده را راجع به مسائل دیگری غیر از نظریه من گفته بود اما من جور دیگر دیدم و نتیجه اش این شد که با شما می گویم :

 من نمی خواهم راجع به فلسفه مرگ با شما صحبت کنم و اینکه هیچ چیز بیهوده آفریده نشده و خیلی مسائل دیگر . همه آنها به جای خود مقبول و محفوظ ، من با زبان ساده و روان می خواهم بگویم چرا مرگ شیرین است اگر شما هم دقیق بیندیشید و بتوانید خود را کاملاً با موضوع منطبق سازید حتماً با من هم نظر خواهید شد . 

به طور کلی باید بدانیم زندگی در عالم هستی فرایندی است که به تدریج آغاز شده ، ادامه یافته و سپس پایان می گیرد یعنی بر اساس نظام کلی آفرینش همه انسانها باید به دنیا آمده مدت متعارفی را زندگی کرده و سپس بدرود حیات نمایند و در قرآن کریم از این مدت به اجل معین تعبیر  شده ، یعنی اصل بر زندگی معین و متعارف است و آنان که بر اثر حوادث و بیماریها و سایر عوامل دچار اجل ناگهانی  می شوند استثنا هستند و بنابراین آن دسته را از بحث خود جدا میکنیم .

آنچه باقی می ماند انسانهایی هستند که زندگی کرده و به دوران میانسالی و سپس کهولت می رسند . اگر در زندگی یا اطراف خود زنان و مردان مسنی را دارید حتماً زندگی پر درد و رنج آنان را شاهد بوده اید ، بیماریها ، مشکلات جسمی ، روحی و ناتوانی و آزردگیهای فراوان ، آنان را رنج می دهد و زندگی برایشان نمی تواند لذت بخش باشد ، جسمی که سالیان دراز در فراز و نشیبهای جهان هستی هر لحظه فشارهای گوناگون را تحمل کرده دیگر تاب تحمل فشارهای اندک را نیز ندارد ، کمترین حرکت میتواند درد بسیار ایجاد کند و روحی که لبریز از رنجش ها و آزردگیهاست دیگر ظرفیت پذیرش هیچ ناملایمتی را ندارد و حتی بسیاری از امور عادی نیز در آن موقعیت ایجاد رنجش می کند تنهایی ها نیز به این مسائل دامن می زند ، بنابراین یک پیر فرتوت و رنجیده و رنج دیده را چه چیزی میتواند از درد و ناملایمات برهاند و شاد سازد ؟

امید به کدام آینده مشوق آنان برای ادامه خواهد بود ؟

نور کدام چراغ خواهد توانست ظلمت تنهاییهای فراوان آنان را روشن سازد ؟

بدنهای خسته و فرسوده و دردمند شان پذیرای کدامین لذت ها خواهد بود ؟

پس آنان چگونه شادمان خواهند شد ؟

من پیشنهاد می کنم از خود آنان بپرسید !

اگر من پاسخ دهم ممکن است به بخشیدن از کیسه خلیفه متهم شوم !

اما واقعیت را باید پذیرفت و هیچ راه گریزی از آن نیست و البته باید دانست که خداوند متعال نیز که آفریدگار ماست بهترین راه را برای ما فراهم کرده است :

یعنی مرگ !

هیچ دردمندی نیست که نخواهد دردش به انتها برسد و از رنجهای فراوان آسوده گردد 

پس حال که مرگ همه دردها را پایان خواهد داد و رنجها و بیماریها را از کالبد خسته ما انسانها بیرون خواهد راند ،

چگونه شیرین نباشد ؟

چگونه بر زمین گذاشتن بار سنگین مسئولیتها و تکالیف سخت برای انسان های ناتوان دلپسند و مقبول نباشد ؟

ما که میدانیم مرگ پایان کبوتر نیست چرا به جنبه های زیبای آن نیندیشیم ؟