چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

دوبیتی

اینم از بازیهای سرنوشته

که دنیام  بی تو زشت ِ  زشتِ  زشته

ولی با تو ، تو زندونم که باشم 

برام  زیبا تر از باغ بهشته !

شعر مناسب برای مجلس عروسی

سرود مناسب برای قرائت در  جشن عروسی به جای آهنگهای مبتذل که متضمن احادیث اسلامی نیز میباشد

بر وزن ضربی : دام دارام دام دام    دام دارام دام دام

مهمانان میتوانند مرحبا داماد را تکرار کنند

جشن عروسی    بس مبارک باد      جشن دامادی    بس مبارک باد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

از خدا خواهیم   دائماً باشید     در مسیر حق   خرم و دلشاد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

خنده بر لبهات   روزگارت خوش     خانه ات باشد    تا ابد آباد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

زندگی گرچه   مشکل و سخت است    همسرت خوب است    هر چه بادا باد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

قلب یاران را    روشنی دادی     دین حق را کرد   کار توامداد      1

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

امر حق را تا   پیروی کردی    میزند شیطان    دائماً فریاد       2

 مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

مادر از کارت    راضی و خوشحال    دل بابا  شد    از غمت آزاد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

چشم تو روشن    قلب تو آرام    دشمنت باشد  خانه اش بر باد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد

ما همه هستیم   از شما ممنون    کردی از یاران   در عروسی یاد

مرحبا داماد  مرحبا داماد    مرحبا داماد   مرحبا داماد



1 -  رسول گرامی اسلام : ازدواج سنت من است هر که از سنت من روی گرداند از من نیست .

2- رسول گرامی اسلام : هر جوانی که در دوره جوانی ازدواج کند شیطان فریاد بر آورد که وای ! او دین خود را حفظ کرد .            

قضاوت

قضاوت

هر ملتی ویژگیهای خاص خود را دارد اعم از مهربانی ،  مهمان نوازی ، تعصب ها ، علاقه ها ، رشادت ها و جز اینها و خلاصه تمام  صفاتی که یک انسان ممکن است داشته باشد در یک ملت نیز متبلور می گردد . گاهی این ویژگیها ذاتی بوده و گاهی نیز به مرور زمان تحت شرایط حاکم بر یک جامعه با اکتساب حاصل میگردند . یکی از این صفات که متاسفانه صفت پسندیده ای هم نیست و امروزه بشدت در جامعه ما رشد یافته است این است که بسیاری از ما همواره در مورد همه چیز و یکدیگر ، بدون آن که به ما ربطی داشته باشد ، قضاوت میکنیم ، بله قضاوت !

ممکن است بگویید که چه چیزی را قضاوت میکنیم ؟

در پاسخ باید گفت که ما در باره جامعه و اطرافیانمان همواره در حال اظهار نظرهایی هستیم که علاوه بر آن که به ما ربطی ندارد خیلی وقتها هم جنبه غیبت و تهمت به خود میگیرد و به شدت ما را در معرض مدیون شدن به دیگران قرار میدهد .

نکته دیگر این که ما علاوه بر این که در جایگاه و شآن قضاوت نیستیم و تخصص لازم را خیلی از مواقع نداریم ، بیشتر مواقع ، احساسی و به ناحق قضاوت میکنیم و بیهوده خود را مدیون دیگران کرده وبی آن که نفعی برای ما داشته باشد بار مسئولیتهای زیادی را بر دوش میگیریم

 یک مثال :

یکی از آشنایان ما اتومبیل  گران قیمتی خریده است ما به خودمان اجازه میدهیم که پشت سرش حرف بزنیم و او را تخطئه کنیم

در اینجا سئوالات زیادی برای انسان متفکر ایجاد میشود که برخی از آنها را بیان میکنم :

 اول اینکه به ما چه ارتباط دارد ؟

دوم : مگر ما خرج ماشین  او را می دهیم و یا دردسر های او بر دوش ما افتاده است ؟

سوم : چرا دوست نداریم هیچکس جلوتر از ما باشد ؟ آیا جلوتر بودن او جلوی پیشرفت مارا گرفته است ؟

چهارم : چرا فکر نمیکنیم که بالاخره این فامیل پولدار ممکن است روزی جلوی ما سبز شود و ما هم به واسطه آشنایی با ایشان کنارش سوار شویم و علاوه بر ماشین گران سوار شدن به مقصد نیز برسیم ؟

پنجم : آیا دیدن فقر و بد بختی دیگران برای ما فایده ای دارد ؟ آیا اگر ماشین مذکور بر اثر حادثه ای از بین رود به ما نفعی خواهد رسید ؟

اما ما به خومان اجازه میدهیم در حالی که خیلی اوقات از مقدار و نوع درآمد های اطرافیان اطلاعی نداریم در باره آن فرد اظهار نظر کنیم در حالی که همانطور که گفته شد هیچ نفع و فایده ای برای ما در این اظهار نظر ها و قضاوتها وجود ندارد و از سوی دیگر ضررهای مادی و معنوی زیادی نصیب مان میگردد از جمله :

اول : غیبت طرف را کرده ایم .

دوم : گاهی قضاوتمان به تهمت زدن مثلاً در باره نامشروع بودن پول ایشان منتهی می شود .

سوم : بخل یا حسادت خود را نشان میدهیم که هر دو از صفات ناپسند هستند .

چهارم : با حرف زدن پشت سر یکدیگر باعث رواج غیبت و تهمت و سایر مفسده ها در جامعه میشویم که گناهی بس بزرگ است .

پنجم : اگر چنین موضوعی اتفاق نیفتد احتمالاً  خوردن شیرینی یا شام و یا گوشت قربانی و یا سوار شدن بر اتومبیل گران قیمت نصیب ما نمیشود .

ششم  : داشتن فامیل پولدار هیچ فایده ای برای ما نداشته باشد ، این فایده را برای ما دارد که لااقل از دردسر های مشکلات او راحت هستیم مثلاً آشنایی که دائم گرفتاری و مشکلات مالی  دارد همواره ممکن است از ما طلب قرض کند و توقع  راه اندازی مشکلاتش را داشته باشد در حالی که فامیل پولدار نه از ما توقع قرض گرفتن ( واحتمالاً پس ندادن ) دارد و نه اتومبیل مارا امانت میگیرد و نه دردسر دیگری برایمان دارد  .

این تنها مثال ساده ای از قضاوتهای ناحق و نابجای ما بود که هر روزه در باره اطرافیان و مسئولان و افراد جامعه میکنیم بدون آن که به عواقب سوء چنین اعمالی بیندیشیم .  بیاییم یاد بگیریم که ما خیلی وقتها اصلاً در مقام قضاوت قرار نداریم و به خودمان اجازه ندهیم در باره هر موضوعی اظهار نظر کنیم تا علاوه بر  در امان ماندن از عوارض سوء چنین رفتاری  ، به ارتقاء رفتارها و هنجارهای مفید و زیبا در جامعه کمک کرده باشیم و از فواید بیشمار زندگی در جامعه سالم لذت ببریم .

غروب جمعه

هیچ روزی غم انگیز نیست و تمام روزها مانند یکدیگرند اما ما به جهت اینکه در غروب جمعه شرایط روحی خاصی داریم گاهی  دچار غم خاصی میشویم  و فکر میکنیم که عصر جمعه دلگیر  است  در حالی که اینگونه نیست و حالات خاص ما باعث حس غربتی میشود که به اشتباه آن را به غروب جمعه نسبت میدهیم  .

در واقع باید بدانیم که  نامگذاری روزهای هفته را انسانها انجام داده اند و این  موضوع امری کاملاً قرار دادی است و هیچ وی‍‍‍‍‍ژگی خاصی در هیچکدام از هفت روز هفته نیست اما نکته مهم این است که در کشورهایی که جمعه روز تعطیل است ، افراد جامعه شش روز را کار کرده و جمعه را به استراحت میگذرانند و از این نظر روز جمعه با سایر روزها تفاوت دارد بنابراین معمولاً شش روز را افراد به اجبار یا اختیار برای خود برنامه دارند ولی روز هفتم را برخی افراد بدون برنامه میگذرانند و معمولاً غروب جمعه پس از استراحت نسبتاً طولانی در حالی که هیچ برنامه ای برای خود ندارند  از یک طرف حوصله شان از بی برنامگی سر رفته و از سوی دیگر حس روانی و استرس خاصی که ناشی از فکر کردن به فردایی است که باز هم کارهای اجباری از نو شروع میشود ، حالتی شبیه به سرگردانی در غربت به آدم دست میدهد که ما به اشتباه آن را به غربت عصر جمعه نسبت میدهیم و اگر دقت کرده باشید در جمعه هایی که برای خودتان برنامه  دلپذیر از پیش تعیین شده ای دارید ، این حالت دیده نمیشود .

صائب تبریزی میگوید :

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را    عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است

بنابر این اگر ما برای خودمان برنامه ریزی صحیحی برای ایام تعطیل داشته باشیم و از بی کاری و سرگردانی پرهیز کنیم نه تنها جمعه ها روزهای قشنگ و دلپذیری به چشم خواهند آمد بلکه ما تمام هفته را بیصبرانه منتظر رسیدن جمعه و پرداختن به برنامه ای که مورد علاقه مان است ، خواهیم بود و هرگز دچار غم غربت روزهای آدینه نخواهیم شد .

دوبیتی

 

دلم مُرد و حروم شد  پا  رفیقا

فنا شد زندگانیم با رفیقا

کسی احوالمو آخر نپرسید

امان از نا رفیقا ، نا  رفیقا

 

 

 

 

دستهایت

دستهایت نمی رسد ؟ باشد ! از خیالت مرا لبالب کن

آتشت  را بریز در جانم ، هستی ام را کمی مرتب کن !

 

روزهایم کسل کننده شده ، و شب انتظار  طولانی است 

شهرزادم بشو و قصه بگو ، و شبم را هزار و یکشب کن 

 

من برایت همیشه می میرم ، تا بیایی و زنده ام سازی

ولی از تو نخواستم که بمیر ! نازنین ، لا اقل کمی تب کن 

 

تا دلم خوش شود به آمدنت ، گاهگاهی پیامکی بفرست 

یا اگر مصلحت نمیدانی  ، تک نزن و مرا معذب کن !

سالهای اتش

گر چه همواره سعی دارم مطالب نو و تازه بنویسم آما این بار غزلی از مجموعه « یک سبد نسرین تقدیم می دارم :

در اوج میپریدم با بالهای آتش

وقتی که با تو بودم در سالهای آتش

 

در کوچه های جانم همواره می رمیدند

اسبان وحشی عشق  ، با یالهای اتش

 

دیوانه وار دل را ، هر قدر می رهاندم

سوی تو می کشیدند ، چنگالهای آتش

 

یادش بخیر وقتی ، از دیده می فکندی

بر قامتم ردایی ، از شالهای اتش

 

امروز گرچه سردم ، خاکستر دلم را

هر روز می تکانند ، غربالهای آتش

 

ساقی پیاله ام را ، از می دوباره پر کن

تا جوشد از وجودم ، تبخالهای آتش

 

شمع وجود هر دم ، می لرزد از نسیمی

اما ، همیشه باقیست ، تمثالهای ، آتش