چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

کار آسانی است یوسف را به چاه انداختن

 

کار آسانی است یوسف را به چاه انداختن           

جرم را بر دوش گرگ بی گناه انداختن

 

آب را گل کردن وماهی گرفتن ساده است             

بی بهانه می شود جنجال راه انداختن

 

جنگ های خان ومان سوز جهان را می شود       

با خطای کوچکی فوراً به راه انداختن

 

 با نمازی که ریا کاری بود  شالوده اش       

 مردمان  را می شود در اشتباه انداختن

 

می شود با برق ناچیزی که از سنگی جهد              

آتشی را در دل انبار کاه انداختن

 

 راه رفتن  با غرور و کبر حکم  عقل نیست        

 زیر پای خویش هم باید نگاه انداختن

 

چون زمین گرد است روزی لاجرم خواهی رسید 

بر همان جایی که باید فرّ و جاه انداختن

 

تیغ تیزی گر به کف داری کمی هشیار باش      

تا مبادا سر بیفتد  با کلاه انداختن

               

                 

 

از زمین و آسمانها گرگ می تازد به دشت

از زمین و آسمانها گرگ می تازد به دشت              

گوسفندان در تماشا ، گرگ می تازد به دشت

 

نو شبانها  گله را بر حال خود ول کرده اند            

غافل از احوال دنیا ، گرگ می تازد به دشت

 

گرگها را غفلت چوپان به وجد آورده است             

از فراسوهای صحرا ، گرگ می تازد به دشت

 

رد خون جاری شده در مرتع سبز چرا                       

مثل باران  ، سیل آسا ، گرگ می تازد به دشت

 

بره ها غافل از این احوال مشغول چرا                       

دم به دم از رد پاها ، گرگ می تازد به دشت

 

گوسفندان با  گمان خویش شبدر می خورند                 

از بن هربوته  اما گرگ می تازد به دشت

 

بره بودن در نگاه گرگها یک نعمت است                  

می رود این گله هر جا،  گرگ می تازد به دشت

 

با دریدن خو گرفته کام گرگ و ناگزیر      

تا نفهمد گله این را ،  گرگ میتازد به دشت

سروده 1399/1/6

رباعی


از غربت ودرد بی کسی دلگیرم
از زندگی بدون تو ، من سیرم
در این قفس تنگ که نامش عمر است
هر روز هزار مرتبه می میرم !

خسته ام ازشهر ، دشت باز میخواهد دلم

خسته ام ازشهر ، دشت باز میخواهد دلم         

مُرد روحم در قفس ،  پرواز میخواهد دلم

 

چون غریبان وطن گم کرده ام در این دیار         

خانه بسیار است ، روی باز میخواهد دلم

 

در خیابان جز  هیاهویی غلط انداز نیست     

کوچه باغی غرق در  آواز میخواهد دلم

 

هیچکس چو ن آشنایان  با دلم بازی نکرد      

 از تبار دشمنان همراز می خواهد دلم

 

در هوای زیر صفرم عاشقی ، یخ می زند    

یک بهار  آغوش گرم و ناز میخواهد دلم

 

زین تفال ها که بر دیوان حافظ میزنم         

حال خوب خطه ی شیراز میخواهد دلم

 

 حرفها بسیار دارم فرصت از کف می رود   

آخر خطم ولی  آغاز می خواهد دلم

 

فرصت ابراز را محض خدا از من نگیر    

 پُر گناهم ، پرده اغماض میخواهد دلم  .

 

                      

  

تا نوگل پژمرده می آرند ، در این شهر

تا نوگل پژمرده می آرند ، در این شهر                   

جانهای  غم آزرده  می آرند ، در این شهر

 

از باغ وطن ، جای گل و لاله و سنبل            

هی طوطی افسرده می آرند در این شهر

 

انگار قیامت شده ،در صور دمیدند                 

پشت سر هم مرده می آرند ، در این شهر   

   

از کارگه کوزه گر دهر دمادم                      

دلهای ترک خورده می آرند ، در این شهر

 

طوفان گل رعنا به زمین ریخت فراوان          

بس غنچه که نشمرده می آرند ، در این شهر

 

از کاسه این عید به خوشباش عزیزان                  

خون دل   افشرده می آرند در این شهر

 

یارب نظر مرحمتی جانب ما کن 

تا کی گل پژمرده می آرند ، در این شهر ؟

 

                              محمد حسین حسنی

  

تقصیر کسی نیست که ویروس زیاد است

 

 

تقصیر کسی نیست که ویروس زیاد است   

دولت چه کند ؟ بس که بد و لوس زیاد است

 

انگار که درد کورونا شوخی و طنز است   

چون مشتری جا ده چالوس زیاد است  

 

امروز حرام است  سفر رفتن وتفریح 

چون که پس از آن حسرت وافسوس زیاد است

 

بوسیدن  عیدانه بود سخت خطرناک   

زیرا خطر مردن با بوس  زیاد است

 

گفتند به ما که همه در خانه بمانید 

از ترس خطر آدم  محبوس زیاد است  

 

یک عده ولی گوش به این پند ندادند

هر جای جهان آدم منحوس  زیاد است  

 

جدی نگرفتند خطر را و ندیدند  

مرگی که چنین ساده و  ملموس زیاد است

 

با مسخره گی  راه سفر پیش گرفتند   

با بی خردی عدهّ  مانوس زیاد است 

 

خود را زده بر خواب تغافل و تساهل

خوابی که در آن وحشت و کابوس زیاد است

 

انگار ندیدند که در پنجه طوفان 

افتاده از این طاقچه ، فانوس زیاد است

 

ای کاش بدانند و بفهمند که امروز

هنگام سفر ناقل ویروس زیاد است

 

با یک دل خوش می شود از خانه برون رفت   

اما دلِ خوش نیست ، چو  مایوس زیاد است .

                     

                          

دوست دارم غزل از عید بگویم ، چه کنم ؟

دوست دارم غزل از عید بگویم ، چه کنم ؟  

  کمی از این همه تردید بگویم  ، چه کنم ؟

دوست دارم که به دیدار عزیزان بروم

     از بهاری که نخندید بگویم ، چه کنم ؟

به طبیعت بروم تا نفسی تازه کنم  

      با گل از خنده خورشید بگویم ، چه کنم ؟

از پرستوی مهاجر که نیامد امسال  

      مانده در غربت  تبعید بگویم ، چه کنم ؟

عید امسال رقم خورده قضا جور دگر

   جای تبریک ز تهدید بگویم ؟ چه کنم ؟

 ترس جان خانه نشین کرد عزیزان مرا 

  چه به  آن کس که نترسید بگویم ؟ چه کنم ؟

شورو شوقی که به دل داشتم از موسم عید

   «کورونا» آمد وبرچید ، بگویم ؟ چه کنم ؟

زندگی با همه ی  دردسرش می ارزد

که من از شادی وامید بگویم ، چه کنم ؟  

نوروز 1399 مبارک باد

 

سال ، نو می شود اما دل ما غمگین است

   عامل این همه غم هدیه نحس چین است

نود وهشت پر از مشکل و بدبختی بود

      سال نو وای که از اول  عیدش این است

کورونا ریخته بر هم  همه سنت ها 

         حفظ جان اهمیتش بیشتر از  آیین است 

 چاره  تسلیم و رضا هست در این وانفسا

   آدمی سالم اگر بود ، جهان شیرین است

غم  اگر هست ، نشاطی به دل آدم نیست

  خواب خوش حاصل آسودگی بالین است

نه فقط حال مرا این غم جانکاه گرفت

     دل مردم همه از دست غمش خونین است 

کورونا تیغ اجل بود که از چین آمد 

      صنعت چین نه فقط ساختن ماشین است 

ملک الموت به تیغی که بود ساخت چین

  بین خوبان وطن در صدد  گلچین است

هر طرف می رود از مرگ خبر می آید

 مرگ و میرش به یقین بیشتر از تخمین است 

گر چه مردن شده آسان و سبک تر از قبل

 پیش ارباب مصیبت غم آن سنگین است

هر کسی خانه نشیند ، نشود درگیرش

 مبتلا گشتن او،  درصد آن  پایین است

شده ممنوع به دیدار عزیزان رفتن  

    بوسه و دادن عیدی همه اش توهین است

از سفر رفتن و تفریح حذر باید کرد

   تا خطر رفع شود چاره فقط تمکین است

عید امسال فقط خانه نشین باید شد 

   سفره غصه به هرجا بروی رنگین است!

هر کسی دغدغه جان خودش را دارد

  بهتر از خانه کجا امنیتش ، تامین است ؟

«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را »

 عیدِ امسال پس از ماتم فروردین است !