چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

غزل :تا سحر در سر من فکر تو جولان می داد

تا سحر در سر من فکر تو جولان می داد 

     نفس گرم نگاهت به دلم جان می داد

در تو انگار بهاریست که حس باید کرد

     پیش ازین حال دلم بوی زمستان می داد

سالها بود کسی در دل من جای نداشت

     یک نفر داشت به این مسئله پایان می داد

عشق انگار به پابوس دلم آمده بود     

     رونقی باز به این کلبه ویران می داد

تو بگو : گر به رویش باز نمی کردم در 

     چه کسی باز در این واقعه تاوان می داد؟

عشق قانون قشنگی است ولی بی رحم است

     فتنه سازی که به حالم سرو سامان می داد

کاش در آمدنش این همه تاخیر نبود  

     تا به ما خسته دلان فرصت درمان می داد

دلخوشم من به همین سهم پریشان حالی

    بیش از این کاش به من حال پریشان می داد

غزل : درد و غم هجران تو تسکین شدنی نیست

درد و غم هجران تو تسکین شدنی نیست    

چون موی سپیدی است که مشکین شدنی نیست 

تاثیر نبخشید کسی مثل تو بر من 

در شعر کسی مثل تو تحسین شدنی نیست 

در باغ دلم گل بسیار است ولیکن

یک غنچه این باغچه نسرین شدنی نیست 

بعد تو غزل معنی و مفهوم ندارد 

من شاعر چشم که شوم ؟ این شدنی نیست !

با رفتن تو حال من از عشق به هم خورد 

این  خاطره  ی تلخ که  شیرین شدنی نیست .