-
غزل هِنگیم ولی هیشکی خریدار نیه( با گویش شاهرود زیبا )
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 15:59
غزل هِنگیم ولی، هیشکی خریدار نیه کسی که بشناسه شعره ،مین بازار نیه دگه از عشق کسی، حالی هِنُنپرسه چِره گُمُنم هیج دلی این روزا گرفتار، نیه همه سرگرم یَه لقمه نن بی دردسرن کسی دنبال غم و غصه ی بسیار، نیه انقده کار بِرَخته دور و پیش آدما که مین، هیج دلی، جای غم یار نیه مین شهری که همه دغدغه هاشن پوله جا واسه عاشق دلداده...
-
دوبیتی با گویش شاهرودی
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 19:47
یَه بُرّی آدُم بی عقل و فرهنگ همندازن همیشه مین چا، سنگ هِرَن یَه عده عاقل در بیارن به پا هُنباشه در این وضعیت، جنگ! +++ شده شو روز مِن، فکر و خیالش که یارب کی هِرِسُم به وصالش؟ کی هُنباشه که ناغافل بگیرُم یَه دو تّا گاز، از سیبای کالش! +++ غزل خواندن به شارودی قِشنگه کنارش چایی ی دودی قِشنگه از این بیتر هُخایی که...
-
دوبیتی
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1403 19:27
گرفتی تو دل ما رو به دستت ببر هر جا که می خوای ناز شصتت مواظب باش از دستت نیفته که می ترسم من از چشمای مستت!
-
داری دوباره طبع مرا باز می کنی
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1403 23:14
داری دوباره طبع مرا باز می کنی در من ظهور کرده واعجاز می کنی داری شبیه شاپرکی در خیال من آرام و نرم و سرزده پرواز می کنی با خود به باغ خاطره ها می کشانی ام از نو به شکل تازه ای ، آغاز می کنی گاهی مرا به بی خبری می کنی رها دل را دچار هاله ای از راز می کنی هر وقت هم که میل خودت بود، با غزل دعوت به رقص و مستی و آواز می...
-
پای علف هرزه نریز آب که حیف است
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1403 12:40
پای علف هرزه نریز آب که حیف است دل را نده بر آدم ناباب که حیف است با بی سروپا فاش نکن راز درون را بر بام ترک خورده نرو خواب، که حیف است زیبایی بی اصل ونسب دام فریب است بی باک نرو جانب مرداب که حیف است تا سادگی نان و پنیر تو مهیاست منت نکش از مردک قصاب که حیف است ننشین به سر سفره احسان گدایان تعظیم نکن در بر ارباب که...
-
بیامی یِی به کنارم ، ولی دگه دیره ( غزل با گویش شاهرود زیبا)
جمعه 31 فروردینماه سال 1403 10:36
بیامی یِی به کنارم ، ولی دگه دیره بدان که آمدن تو بدون تاثیره دلی که در تب وتاب تو دائماً هِنسوخت سِراغی از تو وعشقت دگه هِننگیره یه عمر حال مِنه هر چی هِنبه، تو بِگِتی دِگه، برو که از این عاشقی دلم سیره! همیشه که به رو یَگ پاشنه در هِننچرخه جهان همیشه پر از سربالا، سرازیره یَه روز به میل تویه روزگار و هِنخندی یَه وخت...
-
از روی عمد یا به خطا، عاشقت شدم
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1403 22:17
از روی عمد یا به خطا، عاشقت شدم با من نگو چگونه؟ چرا ؟عاشقت شدم؟ دست کسی نبود، دلم امر کرده بود گفتم فقط به نام خدا، عاشقت شدم چون قبله ای که گمشده باشد هزارسال پیدا شود ز فرط دعا ، عاشقت شدم دیگر از این که خرده بگیری، گذشته است دیوانه یا که سر به هوا ، عاشقت شدم! عشق از دلیل و عقل اطاعت نمی کند من بی دلایل عقلا عاشقت...
-
رباعی- پایان ماه رمضان
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1403 16:32
توفیق نشد عبادتی در خور دوست فیض شرف اطاعتی در خور دوست یارب برسان حرارتی از رحمت ریزم عرق خجالتی، در خور دوست! === ایام بهار رحمتت آمد و رفت پیغام رسان دعوتت، آمد ورفت درخواب عمیقی از تغافل بودیم بیداری بی نهایتت، آمد ورفت! === شاید رمضان دیگری، درک نشد ایام امان دیگری درک نشد یارب چه توان کرد اگر بعد از این بر توبه...
-
رباعی- عشق علی
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1403 21:22
هر کس به ولایت علی دل داده از موج رهیده ، تن به ساحل داده در کشتی نوح جای ناپاکان نیست بدبخت کسی که دل به باطل داده! === بر عشق علی و آل او خرسندم بر جبهه دیگران نمی پیوندم بر کوری چشم دشمنش در همه عمر سر بند ولای او به سر می بندم! === تبیین ولایت علی با عمل است هر کس که به غیر این بگوید، دغل است گر راه نجاتی ز بلایا...
-
از زمین افتادن ما ، بد گُهرها ، راضی اند
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1403 20:03
از زمین افتادن ما ، بد گُهرها ، راضی اند از شکست شاخه ها تنها تبرها راضی اند آدم سالم به افساد جهان خرسند نیست از عفونت های هستی ، نیشترها راضی اند اشتران خسته از بار گران له می شوند صاحبان بار از سود سفرها راضی اند از نگهبانی که در ظاهر رفیق قافله است رهزنان خفته در کوه و کمرها راضی اند دوستان از مرگ یاران جامه بر تن...
-
رباعیات شب قدر- 18 رمضان 1445
جمعه 10 فروردینماه سال 1403 18:20
تنها و شکسته دل وَ بی پشت وپناه یک مرد غریب و خسته افتاد ،به راه دنبال کسی بود، بفهمد او را هم ناله او نشد کسی غیر از چاه ! === بی عشق علی سوی عبادات نرو بر کعبه و مسجد و خرابات نرو گر نامه ی اعمال وزین می خواهی بی مهر و ولای او به میقات، نرو! === بر دفتر عشق نام خود را ، بنویس یک مختصر از مرام خود را ، بنویس زان پیش...
-
گذر مرگ می افتد به سلام همه کس
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1403 19:39
گذر مرگ می افتد، به سلام همه کس پس وپیش است فقط قرعه، به نام همه کس ساقی مجلس ما اهل ستم کردن نیست می رسد جرعه جان سوز، به جام همه کس بس که تلخ است و گلوسوز همان یک جرعه می شود عیش خدا داده ، حرام همه کس زندگی فرصت یک بار طلوع است و غروب بیش از این نیست در این چرخه، دوام همه کس هر کسی با عمل نیک و بدش خواهد رفت می رسد...
-
رباعی
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1403 23:17
گوش تو به ناله ام بدهکار نشد هی ضجه زدم ، کسی شنیدار نشد دارد غم این درد مرا می بلعد بدرود اگر فرصت دیدار ، نشد!
-
رباعی
شنبه 4 فروردینماه سال 1403 23:15
یادت نرود که انتظارم سخت است بی تو گذران روزگارم سخت است در گم شده ها پی خودم می گردم تو نیستی و چقدر کارم سخت است === هر کس که جلوی خلق قدیس تر است شلوار ولباسش از همه خیس تر است وقتی که زمان امتحان پیش آید معلوم شود از همه ، ابلیس تر است!
-
باز آفرینی( سلامم را اگر پاسخ نمی گویی)
شنبه 19 اسفندماه سال 1402 17:25
سلامم را اگر پاسخ نمیگویی اگر سرما لبانت را به پاسخ وا نمی دارد و گرمای نفس های غزل داغت نمی سازد کمی طاقت بیاور تا بهار رفته در غربت به همراه پرستو ها بیاید از سفر های زمستانی . و آن گه در به روی سینه تنگ تو بگشاید - و گلدانهای خالی از طراوت را صفا بخشد . +++ اگر آن روزها من هم شهود سبز دنیا را - شهادت داد چشمانم...
-
سرود : شهر من شاهرود قشنگ
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1402 18:44
سرود شاهرود شهر من شاهرود قشنگ نام تو پر طنین و خوش آهنگ دوست دارم تو را تا زنده ام تا همیشه بمان ،خوش آب ورنگ مهد علم است و دانش هر جای تو وه چه زیباست ، دنیای تو قطعه ای از بهشت برین است دشت و صحرای زیبای تو شهر مردان آگاه و با فرهنگ شهر من شاهرود قشنگ ==== دستت آغازجنگل و پشتت به کوه جنگل ابر تو با شکوه آب تو خوش...
-
با دلم بازی نکن، چندان دراین خط نیستم
شنبه 5 اسفندماه سال 1402 22:56
با دلم بازی نکن، چندان دراین خط نیستم دست بردار از سرم، اهل رفاقت نیستم سر درون لاک اسرار درونم برده ام هیچ جای این جهان اینقدر راحت نیستم هر چه آزارم کنی خاموش می بینی مرا لب فرو می بندم و اهل شکایت نیستم هر چه می خواهی به جان من بریزی غم، بریز ناسپاس از تلخ و شیرین های قسمت نیستم ! سالها بی عشق دنیا پیش من معنا...
-
همیا تا نَفِسی مین گُلو، ما رِ بَسه
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1402 14:09
همیا تا نَفِسی مین گُلو، ما رِ بَسه مرغ جُن وقتی هِره سمت کُلو، ما رِ بسه دلُما خوشه که یگ لقمه ننی که هنخوریم نُباشه رو سَرُما ، شلاق و چو ما ر بسه ساحل دریایو ویلای شمالی هِنُخوایم گذر عمر گِرُون بر لوی جو ما ر بسه ماشین خارجی یو کاخ گرون مال شما تخته ی تابوت و یگ قبر خوردو ما رّ بسه بره یو بوقلمون ، و مرغ بریون از...
-
قصیده با گویش شاهرود زیبا
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1402 23:01
تا که هِنبیلی زمین کُوش و کُلاته، هُنبُرن تا که غافل هاباشی، شلوار پاته هُنبُرن اِنقده بد هابیه دنیا که هِمطو سُرمه یه هِنزنن از چشمت و برق نُگاته هُنبُرن هر کسی هر جوری که هنتانه دزدی هُنکنه وای به حال عده ای که بووراته هُنبرن اون که از دیفال مردم هِنگیره بالا هِره بِیتره از اون کسا که محتواته هُنبرن خیلیا مال حرام...
-
حال خوش پیدا نخواهد شد، به دنبالش نباش
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1402 23:03
حال خوش پیدا نخواهد شد، به دنبالش نباش زندگی زیبا نخواهد شد، به دنبالش نباش خوردن خون دل اینجا شرط باقی ماندن است راز آن افشا نخواهد شد ، به دنبالش نباش توی بن بست جهان بیهوده سرگردان نشو راهی از آن وا نخواهد شد، به دنبالش نباش هیچ کس در زیر دندان اجل سالم نماند سعی کن، اما نخواهد شد به دنبالش نباش کوله بار رنج را بر...
-
مدح مولا علی با گویش شیرین شاهرودی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1402 16:08
به حرمت خود خدا ، دل به کسی هِنندنُم به جز علی مرتضا، دل به کسی هِنندنم هِمشینم، ورهِنخیزم، همیشه هِنگم یا علی هِنُنکنم رامه جدا ، دل به کسی هنندنم دنیا به هر طرف بره، دنباله روش هِننباشم به غیر شاه اولیا، دل به کسی هنندنم قبله نمای دلمه ، مهرش به اویو و گلمه قسم به عطر کربلا، دل به کسی هنندنم دین خدا بدون او ، یقین...
-
آی چَکّه چَکّه چَکّه، با گویش شیرین شاهرودی
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1402 15:56
آی چَکّه چَکّه چَکّه، بورو بِوین به مکه ، نمانده واسه شیطُن، نه دوکّن و نه دکه بِیامیِه به دنیا ، علی فرد اعلا شادی کنین فراوُن، بُخوانین از دل و جُن ، به کوری اونا که، نه دین دارن نه ایمُن بیامیه به دنیا ، علی فرد اعلا مین تاریخ بِنویشته ، به کعبه پاشه بِشته ، فاطمه بنت اسد ، وا یگ بُری فرشته بیامیه به دنیا ، علی فرد...
-
چند دوبیتی در روز میلاد مولا علی (ع)
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1402 15:35
درسته نامه پاکی ندارم امید سیر افلاکی ندارم چنان غرقم ولی در عشق مولا که جا در عالم خاکی ندارم === درسته جامه پاکی ندارم ولی از عشق او ، باکی ندارم به فردای قیامت پیش مولا سرم بالایه که شاکی ندارم === خرابه حال من ، سرما بُخوردم از این ویروسا ، توک پا بُخوردم به جا شیرینی روز تولد همش هی شربت و دووا بخوردم === دو سه...
-
درد در جان ودلت بود نهان، من دیدم
یکشنبه 24 دیماه سال 1402 13:33
درد در جان ودلت بود نهان، من دیدم هر چه کردی ننمایی تو عیان، من دیدم آتش حادثه در جان تو افروخته بود شعله می کرد درونت فوران، من دیدم سوختن ناله و فریاد زدن هم دارد طی این مرحله را در دگران، من دیدم تو به خود از اثر درد نمی پیچیدی تا مبادا بشوم دل نگران ، من دیدم آتشی که به نیستان برسد، واویلاست ندهد بر تر و بر خشک...
-
به روی شانه های نرده ها گلدان نمی بینم
یکشنبه 17 دیماه سال 1402 23:05
به روی شانه های نرده ها گلدان نمی بینم میان کوچه ها یک پنجره، خندان نمی بینم تمام ابرها را آسمان یک جا به خود دیده به غیر از اخم بر خورشید عشق افشان ، نمی بینم بهار و سبزی و شادی از این تقویمها گم شد زمستان است و جز یک فصل بی پایان نمی بینم دری دیگر به روی هیچ مهمانی نمی خندد در این دل های کوچک جای یک مهمان، نمی بینم...
-
از شاخه ای که دسته تبر می شود ، بترس
شنبه 16 دیماه سال 1402 22:10
از شاخه ای که دسته تبر می شود ، بترس سنگی اگر که سایه سر می شود، بترس هر بره ای که شاخ به روی سرش دمید با تو جدال کرده و خر می شود ، بترس آن کس که در مرام و رفاقت اصیل نیست هر حرکتش برای تو شر می شود ، بترس سودی نمی رسد به تو از دست ناکسان هر سود هم رسیده ، ضرر می شود، بترس دنیا پر از فریب وریا هست و زرق وبرق گفتند...
-
سیراب شد کام زمین ، بی برف وبی باران ( در سوگ حادثه گلزار شهدای کرمان)
پنجشنبه 14 دیماه سال 1402 15:47
سیراب شد کام زمین ، بی برف وبی باران گل داد در این خشکسالی ، خطه کرمان تکرار شد یک بار دیگر رسم جلادی در عصر پوشالی ترین آزادی انسان صد جوی خون از ارتفاعات بلا جوشید مثل همیشه لاله گون شد صحن این میدان فرش شهادت از همیشه سرخ و قرمزتر افتاد زیر پای جمعی از جوان مردان در سالگرد ارتحال مرد میدان ها خفاش کوری زد به جان...
-
دوبیتی های عاشقانه شاهرودی..
یکشنبه 10 دیماه سال 1402 21:36
دلم وا این که بد کردی هُخواته هِننتانه بگیره هیشکی جاته اگه صد سال وِگردم مین دنیا هِننتویه کسی پشم کُلاته! === قسم به قلب صاف و عشق پاکت که هُنباشم از این دوری هلاکت زمستُن دلم خورشید هُخوایه یه کم بیرون بیا از مین لاکت === خمار دیدن چشم تو هستم نِبِیل هاباشه کوتا از تو دستم دو روز زندگی اِرزش نِداره بگیم به همدگه که...
-
هِنگُمه که حرف اول آخره ، پول هِنزنه( با گویش شاهرود زیبا)
پنجشنبه 7 دیماه سال 1402 20:49
هِنگُمه که حرف اول آخره ، پول هِنزنه آدم پولدار هر چی خواست بامبول هِنزنه روی هرچی دست هِنبِیله، میون جیبشه دستشه رو بهترین کالا یو محصول هِنزنه مین هر مجلس هِره جاش از همه بالاتره وقت خوردن بیشتر از حد معمول هِنزنه حرفهاشه هِنخرن هر جا هِره وا جون ودل گر چه حرف بی اساس و غیر معقول هِنزنه عقل خیلی ها که در چشماشنه،...
-
دوبیتی عاشقانه شاهرودی.
سهشنبه 5 دیماه سال 1402 22:53
هخواستم شعر شارودی بُخوانُم از اون روزا که تو بودی بُخوانُم بسوخته قلب من از رفتن تو هننتانم به این زودی بُخوانُم! === درختی داشتم، سایه سرم بِه به دورش شاخه نیلوفرم بِه درخته وا گلش یَگجا بریدن اینم از طالع در به درم بِه ! === نه شو دارم ، نه عصر و نه نُماشُم مگه هُنباشه یَگ دم بی تو باشُم؟ هنُنباشه خُنِک آتیش قلبُم...