چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

رباعی

رباعی ها :


افسوس که عمر من و تو مفت گذشت

بی همدم وبی رفیق و بی جفت گذشت

تنها و غریب و خسته با بختی که 

بیدار نبود و دائما خفت ، گذشت

 


Top of Form

Bottom of Form

 

ای کاش به ما زمانه فرصت بدهد

تا خواندن یک ترانه فرصت بدهد

 تا یک دل سیر عاشق هم باشیم

اندازه یک بهانه فر صت بدهد  

سروده ( 1399/5/28)

 

نکته ای دارم که مغز عاقلان را کرده ، هنگ

نکته ای دارم که مغز عاقلان را کرده ، هنگ

گر چه برخی یاوه اش خوانند و برخی هم ، جفنگ

 

خوان لطفی که خدا تقدیم  مردم کرده است

پس چرا شهد است  سهم عده ای ، باقی  شرنگ؟

 

سفره ها ، که مشترک ، اما گروهی پر ملات

باقی مردم چرا ، با  قطره چکان و سرنگ

 

سهم بسیاری فقط تاب آوری در مشکلات      

مردن در زیر بار زندگی ، یا بار جنگ

 

یک طرف ما مردم و سوی دگر  اقشار خاص

چهره های ما همه غمگین و آنها، شوخ و شنگ

 

سهم آنها خوردن  سهم تمام مردم است

قسمت ما  می شود، گوشت دم توپ و تفنگ

 

مال مردم می شود ، طوفان و سیل و زلزله        

لاجرم باید کند دفع بلایا ،بی درنگ

 

در عروسی و عزا این مرغ را سر می بُرند    

می شود از آن مردم هر کجا کاریست، لنگ

 

نقص و  کمبود و گرانی مال اقشار ضعیف    

هر چه رانت و ثروت انبوه، از قشرزرنگ

 

بچه های ما همه سرباز جانباز  وطن      

بچه سوسول های بالاشهر،  مشتاق فرنگ

 

هر چه تفریحات عالی ، مال از ما بهتران    

حداکثر ، سهم ما، یا تاب، یا الّاکلنگ

 

بوق و ترمز های ممتد ، مال ماشین های لوکس 

از پراید بی نوا انداختن  تخته شلنگ

 

در سر ما غصه بیکاری و بی پولی است      

کله های آن قلیل   پولدار،  از باده ، منگ

 

کاخ شان سر می کشد هر روز سمت آسمان       

آسمان را هم به زودی می کشاند زیر چنگ

 

جز به ناحق پول و ثروت ها نمی گردد ، فزون  

ماهیان ریز خوش تر هست در کام  نهنگ

 

فرش قرمزها فقط مخصوص کله گنده ها     

آشنای پای محرومان ، خس و خارو خلنگ

 

هر کسی آمد سر کاری هزاران وعده داد    

تا کند دنیای ما را ، سبز و آباد  و قشنگ

 

خاطر جمعی به مردم داد و خلف وعده کرد  

پاسخ نقاد ها یا حبس بود و یا فشنگ!

 

باوری بر وعده های ، وعده پردازان نماند   

اعتبار از حرف رفت  و از حناها رفت  رنگ

 

آب از جو رفته دیگر ، بر نمی گردد به جوی    

سالها خورده است پیشانی وسرهامان به سنگ

 

از ضعیفان  استخوانی گر چه ماند و پوستی    

ترس دارد در میان جلد هم باشد ، تفنگ!

 

دود آغازی برای  شعله های آتش است         

وای از دودی که بر می آید  از دلهای تنگ!

 

دائماً این روزها ، مشق پریدن می کند          

یک شب آخر می رسد بر ماه ، دندان پلنگ!

 


 

 

بچه که بودم ، نه پدر جوان بود

بچه که بودم ، نه پدر  جوان بود   

نه قامتش خمیده و کمان بود

 

حالا که خوب فکر می کنم ، می بینم     

 تازه توی اوایل خزان بود

 

برام ولی تو عالم بچگی             

محکم و قرص وسخت و  پر توان بود

 

کار و تلاش و زحمت زمانه       

تو دست پر پینه او عیان بود

 

خستگی هاشو من نمی فهمیدم     

تو پیشونیش اما پر از نشان بود

 

تو چهره اش از گذر زمانه        

خط شکسته ای دوان دوان بود

 

مومن و باخدا و اهل قران    

یه راه مستقیم به  آسمان بود

 

رسولی از جانب حق تعالی 

برام یه پیغمبر مهربان بود

 

خدا رو با نگاه او شناختم    

نگاهی که بلند  و بیکران بود

 

 حب علی و ال او شعارش   

نمونه کامل عاشقان بود

 

خیر و صلاح،  از همه وجودش    

مثل یه رود جاری و روان بود  

 

تو باور هر کی که می شناختش   

از آدمای مومن زمان بود

 

من می شدم بزرگ و او می شد پیر    

تو معرض دردای بی امان بود

 

با همه درد و محنت  زمانه    

پر از سپاس و شکر و امتنان بود

 

لبش به روی شکوه وا نمی شد  

مثل همیشه خوب و خوش زبان بود


تا آخرین لحظه زندگانی        

حقیقتش برای من نهان بود

 

خوب نشناختمش به وقت بودن  

همون روزا که وقت امتحان بود

 

یهو دیدم صداش پر از سکوته

 سکوت او عمیق و  جاودان بود

 

سخته کسی بره و بر نگرده       

کاشکی نبودنش فقط گمان بود

 

حالا منم  و باور عمیقم   

همون که عمری سهم دیگران بود

 

تا وقتی هستن پدرا ، غریبن     

تا بچه بودم ، پدر، آب و نان بود

 

حالا که چشمام وا شده می بینم  

 پدر برام تمامی جهان بود !

 

نفهمیدم ،از جلوی چشام رفت    

ستاره ای که صد تا کهکشان بود !

 


این روزها دیگه به هیشکی اعتباری نیست

این روزها دیگه به هیشکی اعتباری نیست     

از اعتماد بیخودی، بدتر قماری نیست

 

هم دوستان هم دشمنان ، هم رنگ  هم هستند      

واسه شناخت اونا از هم، سازوکاری نیست

 

دشمن که اسمش روشه، باید بر حذر باشی    

از دوستان بی وفا هم ،انتظاری نیست

 

هر کی سراغت رو می گیره حاجتی داره  

هر کی سلامت می کنه از دل سپاری نیست

 

اونی که خیلی از مرامش خاطرت جمعه      

وقت عمل می بینی ، اونم یار غاری نیست

 

هیشکی  نمی خواد که پیاده توی راه باشه  

کمتر کسی دیدم که مشتاق  سواری نیست

 

خیلی کمه ، اون که تو رو واسه خودت می خواد 

اما اگه بود،  آدم این روزگاری نیست  

 

خیلی بده که آدما ، از هم گریزانن             

آدم که از آدم گریزان و فراری نیست  

 

 اونی که می گه : «چاکرم» اصلاً نمیخوادت      

حتی « بفرما» ش هم به غیر پاچه خواری نیست

 

ریشه زده رنگ و ریا تو قلب خیلی ها        

پشت نقاب چهره ها ، انسان مداری ، نیست !

 

عشق و محبت ، عاطفه با پول حل می شه       

کو آدمی که حس و حال او ، دلاری نیست ؟

 

از بس که پولی شد تموم داشتنی هامون      

آواز مفتی ، توی  دستگاه قناری نیست

 

دیگه دو دو تا های ما جمعش نمی شه چار      

دیگه توی ناچاری ما جای « چار» ی نیست 

 

باید بترسی از تمام مردم شَهرِت         

وقتی فریب خوردی امان از بی قراری نیست

 

 گرگای آدم خوار توی شهر می چرخند    

ویروس شان  جز شاخه ویروس هاری نیست

 

از بردن ناموس و مال و جان نمی ترسند     

در ذهن شان یک ذره هم پرهیز کاری نیست

 

هر جور شد توی حریمت پای می ذارن       

واسه اونا دیوار و مانع و  حصاری نیست

 

باید کُلاتو تو سرت محکم نگه داری           

طوفان که شد راه خروج اضطراری نیست

 

حتی توی خوابم نذار پلکاتو روی هم       

امروز دیگه چاره ای جز هوشیاری نیست

 

وقتی کلاتو باد برد و بی کلاه موندی       

سودی به افسوس و دریغ و  آه و زاری نیست

 

اسم منو بدبین نذار، من خوب می بینم     

با چشم بسته راه رفتن افتخاری نیست

 

از سادگی شون آدما تو چاه می افتن         

خیلی خرابیهای ما از بد بیاری نیست

 

از خواب خوش پاشو که تو دنیای وارونه  

هنگام لم دادن توی مُبل خماری نیست!

 

هر روز هزار تا اتفاق تازه می افته      

آژیر و دوربین مدار بسته کاری نیست

 

زندان و حبس و پاسبان و قاضی و شلاق  

دیگه جلودار  چنین  بی بند وباری نیست

 

یک ذره غفلت حاصلش عمری پشیمانی است  

بر خوش خیالی ذره ای ،امید واری نیست!

 

دارم به تو میگم زمین لیزه مواظب باش    

سُر خوردن تو روز  برفی  اختیاری نیست !

 


 

آفتاب رخت از پرده گذر خواهد کرد

آفتاب رخت از پرده گذر خواهد کرد      

عالم شب زده را غرق سحر خواهد کرد

 

حتم دارم که از این غیب عیان خواهی شد      

ناله غم زدگان تو اثر خواهد کرد

 

 همه پنجره ها رو به تو وا خواهد شد   

دشمن و دوست به روی تو نظر خواهد کرد

 

و اذانی که گلش روی لبت می شکفد      

هر چه عاشق به جهان است خبر خواهد کرد  

 

دوستان روی قدمهای تو خواهند افتاد    

دشمنت خاک گذرگاه به سر خواهد کرد

 

گُسل عشق به فریاد تو  خواهد لرزید 

دل هر دل شده را زیر و زبر خواهد کرد

 

هر ستم دیده که از ظلم به تنگ آمده است  

در رکاب تو به جان قصد سفر خواهد کرد

 

صبح آن روز هواخواه تو هر کس باشد   

هوس سِیر در آفاقِ  خطر خواهد کرد

 

 هر چه شیطان به جهان است به خود می لرزد  

ریشه  ظلم تمنای تبر خواهد کرد

 

ابر رحمت چو در آید به کویر دل مان       

روح ما را به یَم شوق تو تر خواهد کرد

 

از فراقت به  دل تنگ جهان حسرت هاست  

غم هجرت چه  به احوال بشر خواهد کرد ؟

 

حتم دارم که از این ورطه پر بیم و بلا          

عاشقان را نظر مهر تو در خواهد کرد

 

بهتر از این چه سعادت که به هنگام ظهور 

خاک را عشق تو سرچشمه زر خواهد کرد.

 

من شب و روز به عشق تو غزل می گویم    

و نسیمی به قدمهای تو پَر خواهد کرد

 

شک ندارم کرمت شامل من خواهد شد   

حضرتت لطف به ارباب هنر خواهد کرد.

 


 

ای کاش یک جوری بری از زندگیم بیرون

ای کاش یک جوری بری از زندگیم بیرون

بسه برام هر چی کنار تو دلم ، شد، خون

 

دیگه نمی خوام با نماهنگت برقصم من          

این قصه ها دیگه برام، خالی شد از مضمون

 

آزارتو عمری تحمل کردم و گفتم                

شاید یه روز برگشتی از این راه بی  قانون

 

توی دلم چه آرزوهای  قشنگی  بود               

از روزهای  خوبتر از لیلی و مجنون

 

از روزهایی که برای عشق می مُردم          

با عشق ، غافل بودم از دنیای پیرامون

 

گفتم زمستون دلم با تو بهار می  شه            

گرمای خورشید نگات می ده به قلبم ، جون

 

آروم می گیره دل تنگم کنار تو               

دلهای ما می شه به دست عشق، گل بارون

 

هر چی تصور کرده بودم ، شد خلاف اون   

یک بار دیگه  سرنوشتم با تو شد وارون

 

من ساده بودم و تو رو هم ساده می دیدم      

غافل که با رندی زدی بر جامه ام صابون

 

هر قول دادی روز اول، شد فراموشت     

اما بهت می گم عزیز ، متشکرم ! ممنون

 

ما وصله جوری نبودیم از همون اول        

بدرود بانو ! وصلهِ ناجور ناهمگون

 

پیراهن عشق تو رو از قامتم کندم             

آتش زدم با شعله آزردگی ها مون

 

این اعتماد مرده میدونی چه کاری کرد ؟

روح منو خشکاند چون گلهای بی گلدون

 

عاشق نبودن کار سختی نیست ، بعد از این      

یاد تو رو در خاطراتم می کنم ، مدفون

 

چه دیر فهمیدم ، تموم عشق ، بازی هست !       

چه دیر فهمیدم تو را ، چه دیر! که، اکنون

 

از سادگی های خودم دلگیرِ دلگیرم               

از عشق بیزارم،  به بادم داد ، این ملعون!