چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

یک سبد لبخند

 

 

غرق در دلواپسی هایی – دوست دارم یاورت باشم

تا سحر چون جان شیرینم – در کنار بسترت باشم

 

روی رخسار تب آلودت آب و آتش خوب میرقصند

من چگونه میتوانم باز شاهد چشم ترت باشم ؟

 

هدیه ای ناقابل آوردم شانه های محرمم – آری

کاشکی آنقدر پر وسعت , تا تکا فوی سرت باشم

 

حق نداری بغضهایت را , بعد ازین در خود فرو ریزی !

گوش خواهم داد حرفت را , همچنان تا در برت باشم !

 

باش تا با آب برگردم , خشکسالی دیر پاییدست

رقص تو فریاد سر سبزیست , تا که من خنیاگرت باشم

 

فصلها فرقی نخواهد داشت , در خزان هم میتوان خندید

یک سبد لبخند می آرم – تا که حرف آخرت باشم !

 

 

روزی هزار مرتبه

 

 

روزی هزار مرتبه نه ! بلکه بیشتر      

می بینمت که پشت دری آی خیره سر !

 

یک لحظه هم به حال خودم وا نمی نهی      

آخر چه میکنی تو درین خاک شعله ور ؟

 

در بوریای کهنه دل چنگ میزنی  ! 

نه ! لایق تو نیست اقامت درین کپر !

 

جان مرا بگیر بدم آمد از خودم    

عمر بدون عشق تو کوتاه – مختصر

 

حرف از تو بود و این گله های همیشگی       

مثل همیشه اجر مرا میدهد هدر !

 

امشب تمام شاعره ها گریه میکنند

دلها گرفته است ! بله !  از غم سفر

 

همسایه ها اگر که سخن چین نمی شدند

عشق از تمام پنجره ها میکشید سر !