چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

یک ثانیه خالی نشد از عشق حضورم

یک ثانیه خالی نشد از عشق حضورم 

غرقم به خیالات تو هر چند که دورم   

 

بیتاب تر از سینه طوفانی امواج       

آشفته تر از ماهی افتاده به تورم

 

با حال خرابم به غزل حوصله دارم    

درگیر تغزل شده اوراق شعورم

 

گیرم که به دامان وصالت نرسد دست    

قانع به تماشای تو هنگام عبورم

 

گاهی به تنم شور بهارانه بینداز        

گاهی ز سر لطف بشو سنگ صبورم

 

دامن نکش از کوچه تنهایی ام ای عشق       

من منتظر لحظه زیبای  ظهورم

میلاد حضرت زهرا و روز مادر

هم مادر و هم زنی و هم زهرایی

به به چه سرشت و خلقت زیبایی


در اهل زمین کسی همانندت نیست

شک نیست که اهل عالم بالایی!

هر زمانی از تو دورم می‌شوم بی تاب تر



هر زمانی از تو دورم می‌شوم بی تاب تر

سوز هجران می‌کند احساس ها را ناب تر


روزهایم بی حضورت بوی نفرت میدهد

در دلم جاری نباشی ، می شوم مرداب تر


بی تو می سوزم به خلوت خانه تنهایی ام

شمع جانم می‌شود دور از جناب ات، آب تر


پلک بر هم می‌گذارم تا تماشایت کنم

می‌کند یاد تو اما چشم را بی‌خواب تر


بارها گفتم رهایت میکنم اما نشد

می‌شوی در آشتی و قهر ها،جذاب تر!


هر چی دلت هخوا بگو، بد و خب و دری وری

هر چی دلت هخوا بگو، بد و خب و دری وری      

واز دوواره رد همباشی از طرفای شبدری

 

مگر که من نوینمت سگ هنوندم به دنبالت        

هنوندمت به نردویون، اونم نه راسته، یگ وری! ( نردبان)

 

یادت برفته اون دفه که وچه ها دتوفتنت            

حقته کامل هادین دم دوکن کوثری !

 

 حالا برو پی کارت ، غیظ منه بالا نیار          

هنو دلینگن نبیی یه لنگه پا  از سر دری

 

سر به سرم نبیل که من کله خرابی هنکنم           

تو هروی سر مزار، من هروم کلنتری!

 

پیرامون اشعار با گویش شاهرودی

 با درود بر خوانندگان  مطالب بنده  و بینندگان محترم این وبلاگ لازم دانستم پیرامون اشعاری که با گویش شاهرودی در این وبلاگ منتشر میکنم توضیحی ارائه نمایم:

نظر به این که فرهنگ غنی ایرانیان به جهت گستردگی این سرزمین پهناور ، متنوع و از سابقه ای تاریخی و کهن برخوردار است و با توجه به این که مدرنیته و تکنولوژی مرزها را زیر پا نهاده و همه چیز را دگرگون و استحاله می کند و آداب و رسوم مختلف و خصوصاً گویش های محلی به جهت کمتر استفاده شدن رفته رفته به فراموشی سپرده شده و از یادها می رود ، به این جهت گاهی برخی اشعار را به گویش محلی شاهرودی سروده  و  منتشر می کنم تا به اندازه بضاعت خویش در حفظ این فرهنگ اصیل و مستند و مکتوب کردن آن تلاش نموده باشم، بنابراین از کلیه عزیزانی که با این گویش آشنایی ندارند و این نحوه سرودن احتمالاً برایشان جذابیتی نخواهد داشت پوزش می طلبم .

ظاهرا امشب تو هم دستت به کاری بند هست



ظاهرا امشب تو هم دستت به کاری بند هست                                       

 استکان بر دستی و بر دست دیگر قند هست

                               

  در کنار دوستان مشغول چایی خوردنی                                              

گاه از این نشئه بر روی لبت لبخند هست

                                    

غافل از این که کسی از راه دوری آمده                                                

که گمان دارد که بین او و تو پیوند هست 

                                                      

 مهربان مگذار حالم پیش چشمت بد شود                                       

دور از جان شما بی این سخنها گند هست!

 

حفظ ظاهر کن و پیش من نما قدری درنگ

تا بگویی لا اقل آقا خرت بر چند هست !

 

 

 

 

رو به قلبت اگر دری می شد

 

رو به قلبت اگر دری می شد       

حال من حال بهتری می شد


دست هایم که توی دستت بود 

روزگارم چه محشری می شد

 

لب من بر  لبت که می رقصید     

با غزل چیز دیگری می شد

 

در خمارت اگر می افتادم       

چشم های تو  ساغری می شد

 

که مرا مست مست می فرمود    

چشمه ناب  کوثری می شد

 

کاش در این هوای طوفانی     

سهمم از عشق ، لنگری می شد

 

تا به هر موج زیر و رو نشوم   

کشتی ام رام  بندری  می شد

 

این غزل ها که  گفته ام بی تو    

کاشکی ثبت دفتری می شد

 

تا بدانی اگر که می بودی      

عمر من صرف دلبری می شد

 

که اگر در هواش می مردم      

زنده با حال بهتری می شد!

هر که مشتاق حقیقت هست ،بسم ا... رحمن الرحیم



هر که مشتاق حقیقت هست ،بسم ا... رحمن الرحیم         

در دلش نور هدایت هست بسم ا... رحمن الرحیم

 

دوست دارد هر کسی همراه ما باشد دمی                                    

پیرو پیر طریقت هست بسم ا...رحمن الرحیم

 

آن که فرصت را غنیمت می شمارد هر نفس                        

در پی کسب سعادت هست بسم ا... رحمن الرحیم

 

کارها گر نام حق بر آن نباشد، ابتر است                      

کار ما نشر  روایت هست ، بسم ا.. رحمن الرحیم

 

عاشقان جمعند و مشتاق حضور دلبرند                     

گر تو را هم میل و رغبت هست ، بسم ا... رحمن الرحیم.

 

 

 

فرصت دیدن بده بر دیده دل تنگ ها

فرصت دیدن بده بر دیده  دل تنگ ها        

چهره را پنهان نکن زیر نقاب رنگ ها

 

منکران را با ظهور سبز خود منکوب کن   

واژه ها ی تازه معنا کن در این   فرهنگ ها

 

ناله های جان گزایی در جهان پیچیده است     

نغمه های خوش بخوان از پرده آهنگ ها

 

در فراقت شیشه های عمر خیلی ها شکست    

بر که باید دادخواهی کرد از این سنگ ها؟

 

صبحگاهی موج طوفان اذانت می زند         

چنگ در گوش همه ناقوس ها و زنگها

 

جنگ های باطل دنیا به پایان می رسد       

یک نهیبت می شود فصل الخطاب جنگ ها

 

بشکند کل گسل های جهان در مقدمت       

لرزه می افتد به کاخ صاحب اورنگ ها

 

ربنایت کل عالم را فرا خواهد گرفت        

می رهد نوع بشر از سلطه خرچنگ ها

 

با امیدت عاشقان شب زنده داری می کنند  

ندبه می خوانند پیشاپیش، پیشاهنگ ها !

صدیقیم و صادق، چو آیینه ها


صدیقیم و صادق، چو آیینه ها

خوشا سینه صاف  بی کینه ها

 

نشستیم یک عمر با اهل ذوق 

گذشتیم  از صافی سینه ها

 

دل ما بجز عشق دردی نداشت  

دریغ از همان  سوء پیشینه ها 

 

به جرم همان مختصر عاشقی  

کشیدیم رنج قرنطینه ها

 

 به تقویم ما شنبه ها گم شده 

نمانده به جز عصر آدینه ها

 

طبیبی که ما را بفهمد نبود     

اسیریم در دست بوزینه ها

 

 نخوردیم جز نان پاک عمل

گواهند بر این سخن پینه ها


تمام جهان مختصر می شود

میان همین حرف دیرینه ها

 

 کسی که گرفتار دنیا نشد

وجودش پر است از  طمانینه ها

 

کس هم که دنبال خر مهره است

نگردد به دنبال گنجینه ها !

مرا به سالهای شروع خودت کشانیدی

مرا به سالهای شروع خودت کشانیدی

همان زمان که مرا بار اولین دیدی


تنم پر از نفست بود و حس داغی که

ز شرمگینی لبهای عشق من چیدی


خیال می کنم امروز هم همانجایم

همان که عشوه نمودی به روم خندیدی


گذر نکرد زمان بی تو لحظه ای بر من

اگر چه گاه به لبهام جان رسانیدی


دوباره حس جوانی دمید در جانم

دوباره در شب من تافت نور امیدی


چگونه کهنه شود عشق با عبور زمان

چطور پاره شود رشته ای که تابیدی؟


دوچار رفتن از کوره راهها بودم

به من توان شروعی ز جاده بخشیدی!

بین من و تو حدفاصل یک خیابان است

بین من و تو حدفاصل یک خیابان است      

اما همین مقدار کم خیلی فراوان است

 

من دوست دارم با تو باشم لحظه هایم را     

دنیا بدون تو فقط در حکم  زندان است

 

با وعده فردا و فرداها نکن خامم          

این حرفها مخصوص دوران دبستان است

 

چیزی بگو که خوش نماید حال الان را       

کی دیده که فردای ما بهتر از الان است ؟

 

 شاید برای تو نبودن ، غیر عادی نیست        

شاید  برایت مشکلات عشق آسان است

 

اما برای من نگو از صبر بی پایان               

دنیای من تنها فقط یک خط پایان است

 

باید به امید چه فصل دیگری باشم ؟           

سهم دلم از زندگی تنها زمستان است !

 

 در وصف حالم یک نفر قبلاً چنین گفته:      

یک قطره  شبنم هم برای مور طوفان است

 

چتری بیاور با خودت وقتی که می آیی      

این روزها ابر دلم در حال باران است !

 


 

 

دلگیرم از تمام خودم ، حس نمی کنی ؟



دلگیرم از تمام خودم ، حس نمی کنی ؟      

از مشرب و مرام خودم ، حس نمی کنی ؟

     

عمری دویده ام به تمنای روزگار                  

اما نشد به  کام خودم ، حس نمی کنی ؟      

 

صبح شباب چون غزلی نیمه کاره ماند            

در فصل اختتام خودم ، حس نمی کنی ؟      

 

هی پیله بافت  دور دلم  آز و  آرزو              

افتاده ام به دام خودم ، حس نمی کنی ؟

   

دنیا و من ، زدیم دو جام سلامتی            

اما شکست جام خودم ، حس نمی کنی ؟

 

عشقت هر آن چه داشتم از من گرفته است        

چیزی نزد به نام خودم ، حس نمی کنی ؟  

   

قلبم طپید هر چه  به آمال دیگران                

کم شد ازاحترام خودم ،  حس نمی کنی ؟    

 

از بس که خورده است سر من به سنگها     

مُردم در التیام خودم ، حس نمی کنی ؟   

 

بوی فراق می رسد از شعرهای من             

نزدیک والسلام خودم ، حس نمی کنی ؟ 

 

تاریخ سرایش 1399/12/6

 

دل تنگ توام ، آه که دوری سخت است

دل تنگ توام ، آه که دوری سخت است

در کار دل و عشق ، صبوری سخت است

تشویق نکن مرا به عاشق ماندن

دلدادگی غیر حضوری سخت است!