چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

دوبیتی

لبانت بر لبم تکرار می شد 

شکوهت بر تنم آوار می شد 


ولی  بختی که عمری واژگون بود 

 چرا هنگام مردن یار می شد ؟



بیا باهم

بیا با هم برقصیم 

فضاهای مجازی مال ما نیست 

صدای عشق در حنجره های خالی از احساس نمی پیچد !

موزیک الکترونیک ، تنها میتواند گوشهایمان را سنگین کند ، 

 وقتی از باندهای چند هزار واتی پخش می شود !

من به صدای ویراژ موتور سیکلتها حال نمی کنم  

و چراغهای قرمز را فرصتی برای زندگی نمی دانم !

شهر پر از شلوغیست 

و دود

و هیاهوی پایان ناپذیر 

و آزمندی های بی پایان اگزوزهایی که تنها دوست دارند مالک همه اکسیژن موجود شوند ،

و دی اکسید کربن و سرب و نیترات را برای نسلهای بعد ذخیره سازند !

بیا و نوای نی انبان بندرهای جنوب دلت را در تنم بلغزان !

تا  چون  موجهای  سیمگون خلیج فارس 

در بیکرانه های  تنت  

بپیچم 

و می در ساغر اندازم 

و غمها را !

بر اندازم !

 بیا با هم برقصیم !


فقط چند ثانیه !

 در ظرف چند ثانیه چقدر میتوان زندگی کرد ؟

چقدر می توان عقب ماندگیهای قبلی را جبران کرد ؟

چقدر می توان از دیگران جلو زد ؟

شاید بگویید پاسخ به این پرسش ها در شرایط مختلف فرق می کند ، مثلاً در یک مسابقه اسب دوانی یا سایر مسابقات ورزشی هر ثانیه ای سرنوشت ساز است و می تواند نتیجه را عوض کند ، و به برد یک نفر و باخت فرد دیگر منتهی شود ، اما باید بگویم در زندگی عادی ما این ثانیه ها نه تنها به برد منتهی نمی شود بلکه گاهی به باختی عظیم و ساقط شدن خیلی ها از زندگی منجر می شود و ضررهای عظیمی ایجاد میشود که هرگز جبران پذیر نخواهد بود ، می گویید چطور ؟

 خیلی ساده است ، ما انسانهای قرن بیست و یکم کمتر عامل مهمی به نام صبر را در زندگیمان بکار می گیریم و 

به شکلی عجولانه با خیلی از مسائل برخورد می کنیم و نتیجه همان میشود که در بالا گفتم و ضررهای عظیمی که جبران آن هرگز ممکن نخواهد بود .

پشت چراغ قرمز ایستاده ام ، و در سمت چپ من کامیون بزرگی منتظر سبز شدن چراغ است ، چراغ سبز می شود و کامیون دنده را چاق میکند  و حرکت میکند من نیز همزمان حرکت کرده ام  اما وانت باری که در آخرین لحظه در تقاطع ما ایستاده ناگهان از جلوی کامیون می پیچد و  ترمز ناگهانی و بوق کشدار کامیون را برای خود به صدا در می آورد و مرا نیز که از این حرکت ناگهانی او ترسیده ام  و بشدت ترمز میکنم با ویراژی وحشتناک  مبهوت کرده و از چهار راه میگذرد ومن فکر می کنم 

که  این چند ثانیه ای که راننده متخلف به خیال خود زرنگی کرده و از چراغ قرمز عبور کرد چقدر در زندگی او موثر بوده و چقدر  توانسته است عقب ماندگیهای قبلی اش را جبران کند ؟

موتور سواری که در پی همین زرنگی با کامیونی شبیه همان کامیون برخورد کرده  و در همان صحنه تصادف جان به جان آفرین تسلیم میکند ، چطور ؟

خانواده هایی که همه روزه به همین شکل و در پی همین شبه زرنگیها از هستی ساقط میشوند چطور ؟

همه ما در زندگی گاهی چنین خطاهایی را مرتکب می شویم ، اما آیا با خود می اندیشیم که با این چند ثا نیه کمتر یا بیشتر چقدر میتوانیم تاثیرات مخرب و مفید برای خود و دیگران ایجاد کرده و مخاطرات خانمانسوز را سبب شویم یا از آنها

جلوگیری کنیم ؟

اگر یاد بگیریم که در زندگی فقط به اندازه ای که به حقوق دیگران احترام گذاشته باشیم ، صبر پیشه کنیم قطعاً خیلی از آسیب های اجتماعی و انسانی از جامعه ما رخت خواهد بست .



دوبیتی

 نه عقلی بود تا عاقل بمانیم

نه شوری تا به کار دل بمانیم

چه حاصل داشت دنیا دیدن ما

جز اینکه مثل خر در گل بمانیم ! 

دوبیتی

دو روز عمر ، آبی بود و خوابی 

لب خشکی ، بیابانی ، سرابی

کتاب زندگی را هر چه گشتیم 

ندیدیم از کسی ، حرف حسابی !

 

                                

 

                                                 * *

 

 

 

بزن لبخند دنیا مال ما ، شه

دوباره عشقمون از خواب ، پا  ، شه 

چنان از نو بسازیم زندگی ،  رو

که  حتی با اجل از هم نپاشه !