چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

غزل


بهانه کن که مرا بیش ازین به هم بزنی

کمی شتاب !  مباد از بقیه کم بزنی

دلی شکسته که تاب و تب جریحه نداشت

تو آمدی که بر آن وصله های غم بزنی

تفالی بزن از دفتر غزلهایم  

 که در تمام تماشای من قدم بزنی

برای عشق تو با دیگران در افتادم

خوش است حادثه هایی که تو   رقم بزنی

ما و آرزوهایمان !


جهان هستی و نقش انسان در آن بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان به آسانی در باره آن سخن گفت و با همه تلاشی که توسط اندیشمندان و عرفا و صاحبنظران از آغاز خلقت تا کنون صورت گرفته و بعد از این هم صورت خواهد گرفت تنها بخشی بسیار ناچیز از ان برای انسانها آشکار شده و بقیه مراتب آن همچنان بر ما نامکشوف باقی خواهد ماند چرا که گنجایش و ظرفیت اندیشه و افکار بشر از این بیشتر را بر نمی تابد .

اما در این مجال میخواهم موضوعی بسیار مهم را از این منظر بررسی کنم که مسئله مبتلا به تمام انسانهای اولین و آخرین بوده است و هرگز از آن گریز و گزیری نداشته و نخواهند داشت .

و آن چیزی نیست جز  « آرزو »

من نمی خواهم به دنبال معنای  ادبی یا آرمانی  آرزو باشم و در اینجا منظورم از آرزو تنها همان معنای عرفی آن است یعنی خواهشها و تمایلات درونی هر آنسانی که مایل است به چیزی که ندارد و به آن حس نیازمندی میکند ، دست یابد و این همان ساده ترین معنایی است که از این واژه در نظر می توان گرفت حال میل به داشتن بسته ای مداد رنگی باشد  در ذهن کودکی سیاه در قلب آفریقا یا تمنای داشتن اتومبیلی گرانقیمت در دستان شما یا حس گرم و آتشین داشتن فرزندی در خانواده ای که فرزندی ندارند ، فرقی نمی کند !

نکته ای که باید بدانیم این است که در جهان هستی هیچ ارتباط یک سویه و یک بعدی بین ما و پدیده های اطرافمان وجود ندارد ولی تقریباً همه انسانها تنها همان بعدی را از این ارتباط حداقل دو یا چند بعدی می بینند که آن را آرزو می کنند یعنی ، همان بعد قشنگی که از آن در نظر دارند و یا برای خود ترسیم کرده اند و سایر ابعاد آن موضوع را که خیلی از اوقات و یا شاید همیشه ، ناخوشایند است را نمیتوانند مجسم نمایند و از این روست که برای آرزوهایی که داریم و به آنها نمی رسیم یا انچه را که از دست میدهیم اندوهگین می شویم و غصه می خوریم !

 اندیشه  و افکار و رویاهای ما انسانها سرشار از امیدها و آرزوهایی است که برای خودمان تمنا میکنیم و مایل هستیم به آنها برسیم و تمام انسانها در پایان زندگی آرزوهای بسیاری را با خود به خاک می برند غافل از این که حتی آرزوها نیز مانند شبکه ای در هم تنیده ، هرگز پایانی ندارند و هر حلقه ای از این زنجیره حلقه های دیگری را به دنبال خود خواهد کشانید .  و این چرخه هرگز پایانی نخواهد داشت .

من میخواهم زودتر از این بحث خشک و فلسفی خارج شوم و شما را به نکته اصلی که ذهنتان را درگیر کرده هدایت کنم ولی ناچار از طرح این مقدمات هستم پس چند نکته و اصل مهم را بخاطر بسپارید :

 -1 تمام پدیده های جهان چند بعدی هستند .

 - 2 ما انسانها تقریباً همیشه تنها یک بعد از این پدیده ها را که با آن روبرو هستیم درک و لمس می کنیم و سایر ابعاد برای همیشه بر ما نامکشوف و پوشیده خواهند ماند ( آن هم تنها قسمت بسیار ناچیزی از یک بعد را )

 - 3ما به هر چیزی که نزدیک شویم ( مثلا هر آرزویی ) قطعاً و بدون شک از چیزهای دیگری دور خواهیم شد !

بنابراین آرزوهای ما نیز چند بعد دارند :

الف - بعدی که با رسیدن به هر آرزو آن را لمس و درک می کنیم .

ب - سایر ابعادی که هرگز آن را درک یا لمس نمی کنیم !

ج - چیزهایی که با رسیدن به هر آرزو از دست خواهیم داد !

در اینجا با ذکر مثالی شما را به نکته اصلی هدایت خواهم کرد :

خانواده ای که فرزند ندارند :

آرزو دارند به هر قیمتی که شده  فرزندی داشته باشند و هرگز مشکلات ، هزینه ها ، رنجها ، مسئولیتها و تکالیفی را که با آمدن فرزند بر آنها بار خواهد شد در مخیله شان نمی گنجد و هر قدر که دیگرانی که فرزند دارند از

 آن گونه مسائل و مسئولیتها برایشان سخن بگویند نخواهند پذیرفت و تنها به داشتن فرزند می اندیشند !

این خانواده زمانی که با صرف هزینه بسیار و مشکلات فراوان دارو و درمان و سایر مسائل  دارای فرزند شوند قطعاً نوع زندگیشان و مسئولیتها و تکالیفشان تغییر خواهد کردو سالها باید رنج برند و نگران باشند تا فرزندشان را به ثمر برسانند و هرگز دمی از این که نگران سلامت و آینده اش باشند فارغ تخواهند شد و این گونه اضطرابها و نگرانیها تا دم مرگ با والدین خواهد بود و تازه این در حالی است که فرزند آنان فرزند خلف و صالحی باشد و الا اگر فرزندشان در خردسالی یا بزرگ سالی نا اهل و ناخلف و نابکار از آب در آید بارها آرزوی نبودن یا نداشتنش را خواهند کرد !

این خانواده با دارا شدن فرزند از بسیار آرامشها دور شدند و بسیاری مسئولیتها برایشان فراهم گردید که در زمانی که فرزندی نداشتند از آن بیخبر بودند ! و در عین حال به بسیاری لذتها و آرامشها هم رسیدند که در زمان نداشتن فرزند از آن ها محروم بودند !

به این ترتیب می بینیم که ما به هر چیزی که برسیم از بسیاری چیزها دور خواهیم شد و در واقع رسیدن به  هر نقطه ای به مثابه دور شدن از نقطه دیگر است و با هر بعدی که مواجه شویم سایر ابعاد بر ما کشف نخواهند شد و نکته اصلی و مهمی که می خواهم از این همه سخن برداشت کنم این است که :

» نهایت زندگی ما انسانها آرزوها و امیال ما و  آن چیز هایی نیست که ما آنها را مطالبه می کنیم بلکه همان چیزهایی است که در آن واحد ، واجد و دارای آنها هستیم« !

پس اگر ما به آن چیزهایی که داریم قانع و راضی باشیم به راحتی به همه آرزوهایمان دست یافته ایم

 

چه کسی دوست دارد به آرزویی برسد و با رسیدن به آن آرزو چیزهای دیگری را از دست بدهد ؟

آیا خانواده ای که فرزند نداشتند اگر بدانند  که فرزندشان در آینده نابخرد و نابکار خواهد شد و باعث بدنامی و ننگ خاتواده خواهدشد باز هم آرزوی داشتن فرزند را خواهند کرد ؟

و چنین است که مقام صابران و قانعان به آنچه خداوند به آنان عنایت کرده یا نکرده را تنها ذات مقدس حضرت رب العالمین میداند وبس !

و از این روست که هر چه در مقام صبر و رضا گفته اند تمام از روی حکمت و منطبق با فطرت و ذات بشر است و بس !

پس با دانستن این که ما به هر چه برسیم چیزهای دیگری را که داشته ایم از دست خواهیم داد آیا بازهم میتوانیم طالب چیزهای فراوانتری باشیم ؟

اگر هنوز هم با تمام وجود بیشتر وبیشتر از آنچه که داریم می خواهیم تنها به جهت آن است که اصل های  شماره 1 تا 3 را که در بالا از آن نام بردم باور نداریم و  یا اصلا از وجود آنها بی خبریم !

بنابر این میتوانم نتیجه بگیرم که من جرات نمی کنم آرزوی چیز تازه ای  داشته باشم زیرا قطعاً برخی از آن چه را که از قبل داشته ام از دست خواهم داد و من نمیخواهم هیچ چیزی از دست داده باشم !

شما چطور ؟

 آیا دوست دارید با داشتن چوب های گران قیمت اسکی روزی در حال اسکی بازی از کوه به پایین پرت شوید ؟

 و یا دوست دارید آن بازیکن معروف فوتبال باشید که روزی با ضربه سری که به  توپ  خواهد زد دچار ضربه مغزی شده و تمام باقی عمرش را چون فردی عقب مانده زندگی کند ؟

 و یا دوست دارید هنر پیشه معروفی شوید که به جهت شهرت فراوان و مزاحمت هایی که از این را ه دچارش می شود  هرگز نمی تواند یک زندگی عادی و بی دردسر داشته باشد ؟

و یا دوست داریدفرد مهم و دارای مقام  ظاهری والایی  شوید که بخاطر مشغله فراوان خیلی از چیزهایی که برای همه عادیست مانند 

با خانواده در پارک قدم زدن هم برایش آرزوی بزرگی ست ؟

و یا دوست دارید که دارای ده ساختمان بزرگ در شهر بم بودید که پنج تای آنها در زلزله بم ویران شد ه است ؟

 ایا می خواهید که ........

 در همین  مضمون صائب  تبریزی علیه الرحمه گفته است :

 

ای خضر ! غیر داغ عزیزان و دوستان 

 حاصل تو را ز  زندگی جاودانه چیست ؟

 خیلی از ما دوست داریم زندگی جاویدان داشته باشیم ولی هرگز فکر کرده ایم  که فردی که عمر جاودان دارد شاهد مرگ تمام دوستان و عزیزان و آشنایانش خواهد بود و هر روز را در عزای عزیزی خواهد گذراند ؟

و کدام یک از ما طاقت چنان دردهای عظیمی را داریم ؟

بیایم آرزو کنیم که آرزویی نداشته باشیم !

بیاییم به آن چه خداوند بی منت به ما عنایت میکند قانع و راضی باشیم !

 بیایم ضمن آن که برای رسیدن به موفقیتها ی بیشتر تلاش می کنیم که این هم بخش مهمی از تکامل و ترقی و تعالی انسان است  زمانی که تلاشمان مثمر ثمر واقع نشد از خداوند نا امید نشویم و  از ذات پاکش گله نکنیم که چرا به آن چه تلاش کرده ایم نرسیدیم !

 که چه بسا  که بعدی از همان نرسیدن  مصلحتی بوده باشد که ما از آن بی خبریم و خداوند بزرگ بدان آگاه !

 بیاییم  اگر از خداوند بزرگ مطالبه ای داریم  ابتدا از او بخواهیم مصلحتمان را به ما عنایت نماید !

 که اگر چنین خواستیم و خداوند طبق مصلحتمان به ما عنایت فرمود آن خواسته با خیر و صلاح و برکت  مقرون خواهد شد

و فرزندی نخواهد شد که در بزرگ سالی ناخلف و مایه شرمساری مان گردد

 و مالی  نخواهد شد که وبالمان گردد

و باغی نخواهد شد که داغ مان گردد

 و آبی که آبرویمان را بریزد

 و گرمایی که آتشمان زند 

و سرمایی که گلستانمان نگردد !


چند نفر را می شناسیم ؟


این روزها جمعیت جهان شاید نزدیک به 8 میلیارد نفر باشد شاید هم کمی کمتر ولی زیاد فرقی نمی کند . تعداد آدمهایی که ما از این تعداد می شناسیم نسبت به کل جمعیت جهان خیلی ناچیز است و شاید چیزی به حساب نیاید شاید دو هزار نفر را بشناسیم یا کمتر و یا بیشتر . هنوز کسی آماری از این که چه تعداد انسان را دور وبر خود می شناسد ارائه نکرده و احتمالاً هنوز کسی به این فکر نیفتاده است اما از همین تعداد تقریبی دوهزار نفر حتماً تعداد خیلی کمتری شاید به اندازه حدود ده نفر ما را نسبتاً کامل بشناسند و جالب است که بدانیم حتی یک نفر هم ما را کامل کامل نمی شناسد یعنی محال است که حتی یک نفر بتواند ادعا کند از پنهان و آشکار شخص دیگری کاملاً مطلع است ، یعنی از افکار واندیشه ها و اعمال یک انسان ، جز خداوند بزرگ هرگز کسی آگاه نیست و تنها اوست که عالم السر و الخفیات و آشنا به ضمائر و بواطن انسانهاست اما از همه این ها جالبتر و البته تاسف بارتر چیز دیگریست که خیلی از ما انسانها هرگز شاید به آن توجه نکرده ایم ولی به آن متاسفانه عمل میکنیم !
این عمل تاسف انگیز که با تاکید از آن نام میبرم چیزی نیست جز اینکه تقریباً بسیاری از ما بدون توجه به این که هیچ راهی به آفکار و نیات و حتی اعمال ظاهری اطرافیانمان نداریم به راحتی تمام اعمال و افکار و رفتار آنان را تایید یا تکذیب یا تخطئه میکنیم و به خودمان این حق را می دهیم که در رفتار کسانی که نسبتاً آنها را می شناسیم یا خیلی وقتها حتی اصلاً آنها را نمی شناسیم ، قضاوت کرده و در اندیشه و افکار و رفتار خودمان بدون آن که صلاحیتی داشته باشیم ، برایشان حکم صادر کرده و اجرا میکنیم !
من امروز صبح که از خانه خارج می شوم اتومبیل آخرین مدلی را جلوی خانه همسایه میبینم با خودم می اندیشم : حتماً سر کسی را کلاه گذاشته که ماشین تازه خریده است ! شاید امانت دیگران است که دست همسایه ماست یا مهمان دارند ؟ چرا فکر بد میکنم ؟
تو دیروز جواب سلام برادرت را ندادی زیرا بدون آن که به تو چیزی بگوید و دعوتت کند با دوستانش به پیک نیک رفته بوده است ! شاید برادرت به دلایلی نمی توانست تو را همراه ببرد ! چرا فکر میکنی باید حتماً با او می بودی ؟
ما امسال عید به خانه عمویمان نرفتیم زیرا به دلایلی که نمیدانیم پدرمان از برادرش دلخور است ! پدرتان با برادرش حرف داشت شما چرا دیدن عمویتان نرفتید ؟
او در جشن عروسی دختر عمویش شرکت نکرده است زیرا برای بله بران دعوتش نکرده بودند !

چرا دعوتش نکرده است ؟ نمیدانم ! شاید بخاطر آنکه ..... !
من چند وقت است که با همسایه دیوار به دیوارمان احوالپرسی نمیکنم زیرا ازدواج مجدد کرده است !

 چرا ازدواج مجدد کرده ؟ نمیدانم ! حتماً هوسباز است !
ما هرگز با خودمان نمی اندیشیم که هر کس برای کاری که میکند دلایلی دارد و مصالح و موقعیت و شرایط خودش را از دیگران بهتر می داند ولی به خودمان حق می دهیم برایشان قضاوت کنیم و خیلی وقتها با مسائل اطرافیانمان که معمولاً هیچ ارتباطی هم با ما ندارد و هیچ زیان و خسارتی به ما وارد نمی سازد به شکلی احساسی و نامعقول برخورد میکنیم و این دقیقاً همان است که در ابتدا گفتم یعنی بدون اینکه دیگران را بشناسیم و از ضمیر آنان آگاه باشیم صفتی برای خود قائلیم که در شان خداوند بزرگ و دانای مقتدر است یعنی صفت عالم السر و الخفیات بودن را !

و هرگز به ذهنمان خطور هم نمیکند که ممکن است قضیه به شکل دیگری باشد !
تازه خداوند بزرگ با همه صفات و جلال و جبروت و قدرت و توانایی و عظمت به بندگان بارها فرصت آزمون و خطا می دهد بی آن که آنان را رسوا و مجازات کند و به چالش بکشد اما ما بندگان خطاکار که هر کدام خطاهای بی شمار و معاصی پر مقدار در دفتر سیاه اعمالمان داریم چگونه جسارت می کنیم برای رفتار و اعمال دیگران که نه برای ما ضرری دارد و نه خیلی وقتها خطری ، احکام غلاظ و شداد از قهر و اخم و قطع رحم و پاسخ سلام ندادن و کمک نکردن و بدتر از همه هر جا نشستن و آبرو ریزی کردن و سخن آنان را نقل مجلس ساختن صادر  کنیم و به مرحله اجرا در  آوریم ؟
نمی دانم چه بگویم و برای این اعمالمان چه نامی برگزینم که به خطا نرفته باشم اما شاید بتوانم بگویم اگر انسانی صفات مختص  پروردگار را برای خود قائل باشد چگونه می تواند خود را موحد بداند ؟ و آیا واقعاً چنین انسانی شایسته انسان بودن است یا خیر ؟

اگر بنا باشد در همین سخن دقیق شویم شاید سر از ناکجا آبادی در آوریم که خودمان هم باورمان نخواهد شد یعنی شرک !

و چه بد است این بوالفضول بودنها !

و بنا به همین مراتب است که قرآن فرموده است : ولا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا

و نیز آمده است که : یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ، ان بعض الظن اثم .

و به دلیل همین اهمیت در بکار نگرفتن حدس و گمان و ظن آن هم در امور دیگران است که در قران کریم 22 بار کلمه ـ« ظن» از سوی حضرت عالم السر والخفیات به ما گوشزد و یاد آوری شده است و اگر بخواهیم شکلهای دیگر این واژه را هم که در همین معنا آمده است بر شمریم آن هم 25 بار تکرار شده است !

و من به دیگر آیات و روایات و احادیث که در مذمت و نکوهش گمان بد در باره دیگران کردن آمده است  نمی پردازم که اگر گوش شنوایی باشد همین مقدار بسنده خواهد بود !ً