جهان بوی زمستان میدهد سرد است و ظلمانی
هوا از گند اهریمن
سراسر تیره و تاراست و طوفانی
زمین دور خودش میچرخد و
درگیر دور باطلی گشته
در این گرداب حیرانی
نفسهای پر از گند از دهان اهرمن
جاری
شرار نفرتش هر لحظه زخمی میشود
کاری
به قلب خسته و پر درد مردان و
زنان کوی بیداری
کسی چیزی نمی بیند
کسی چیزی نمیگوید
به غیر از اندکی
باقی همه خوابند
یا مستند
یا از روی ناچاری
نمیخواهند چشمی واکنند از نو
به هشیاری
!
****
اهورا با صبوری شاهد این خفتگان سهوی و عمدی است
به ما کاری ندارد !
تا چه تصمیمی به حال خویش برگیریم
اگر چه پیش چشم ما همه تاریکی و ظلمت
ولی پیداست دارد صبح می اید !
سفیر حضرت خورشید حتی از شب مطلق نمی ترسد !
به زودی بیرق توحید را در دست میگیرد
جهان را با تمام خوب و بد با هر چه در آن است میگیرد !
و تیغ خون فشان از پنجه اهریمنان مست میگیرد !
زمام امر را با اذن حق
از دیوهای پست میگیرد !
****
افق های صریح و روشن دنیا مبارک باد
زمین پاک را سجاده کردن عالمی دارد !
نماز استقامت ، خواندن و
دنیا ، برای حضرتش آماده کردن عالمی دارد !
چه حالی میدهد
وقتی که می آید
به لبخندی دل تاریک ما را روشنی بخشد !
و از خوف و خطر ، آلودگیها ، بگذراند ، ایمنی بخشد !
هر سمت که رفتی دل من سوی تو چرخید
بازیچه شد و با خم ابروی تو چرخید
هر چیز دلت خواست و فرمود همان شد
در رگ رگ من جذبه جادوی تو چرخید
بوی غزل و جاذبه را در تن من ریخت
تا باد و هوا در خم گیسوی تو چرخید
چشمان تو هی چرخ زد و عشوه گری کرد
چرخ دلم از چرخش ابروی تو چرخید
گاهی به خرامیدن و گاهی به رمیدن
عمرم به مدار رم آهوی تو چرخید
آه از دل دیوانه که در سینه من بود
او هم به مراد دل و بر خوی تو چرخید !