چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

برق می گردد گران تا آب می گردد گران ( آخرین سروده سال 1399)

برق  می گردد گران تا آب می گردد گران     

گاز وبنزین و طلای ناب می گردد گران 

 

تا پیازی را فراهم می کنی با خون دل              

کشک و دوغ  و کاسه و بشقاب می گردد گران

 

 سیب زمینی چون فراوان شد،  نخود کم می شود    

گوشت هم با همت  قصاب می گردد گران

 

از گرانی های دارو چون به عطاری روی             

خاکشیر و پونه و عناب می گردد گران

 

می روی ماهی بگیری از کنار رودها                

چوب ماهیگیری و قلاب می گردد گران

   

فکر از بس میکنی خواب از سرت پر می زند     

لاجرم هر روز قرص خواب می گردد گران 

 

صاحب خانه تو را هشدار رفتن می دهد          

حمل بار و بردن اسباب می گردد گران

 

روی خود را سرخ می خواهی کنی پیش کسان    

پودر و پن کیک و  رژ و سرخاب می گردد گران   

 

چشم تا وا می کنی فصل شروع مدرسه         

کفش  و کیف   و دفتر و جوراب می گردد گران

 

عید هم یک قوز بالاقوز در این کشور است    

میوه و شیرینی و قطاب می گردد گران

 

نه به دولت می رسد زورت نه به اهل و عیال  

زندگی چون گوهر نایاب  می گردد گران

 

فکر مردن هم نباید کرد چون بر وارثان            

سنگ قبر و اجرت نصاب می گردد گران

 

حرص خوردن هم فقط مشکل می افزاید و بس    

قرص قند و چربی و اعصاب می گردد گران

 

پس بزن بر طبل بی عاری و حزب باد باش      

اهل رقص و بشکن و هر چیز بادا باد باش

 

یک دو روزی را که در دار فنا مهمان شدی    

هر چه پیش آید خوش آید ، از ته دل شاد باش!

 


 

 

دلم میخواد رها باشم ، ولی انگار که دیره

دلم میخواد رها باشم  ، ولی انگار که دیره

نمی دونستم عشق تو، چِقد دارای تاثیره

 

نه راه پیش وپس داره، نه یاری دسترس داره  

کسی که عاشقت باشه، توی آتش به زنجیره

 

کسی هرگز نمی فهمه، چه جوری اتفاق افتاد

کتاب عشق آدم ها، بدون شرح و تفسیره

 

یهو غرق عرق می شی ، می پاشی ، تق ولق  می شی

می افتی تو فضایی که، پر از  اوهام و تخدیره

 

منم ناغافل افتادم، میون چالش عشقت

یه چیزی تو چشات دیدم ، که یک عمره دلم گیره

 

یه حس و حال طوفانی، منو توی خودش پیچاند 

شدم اون بچه آهویی ، که تو چنگال یک شیره

 

دلم لرزید و وا رفتم ، نمیدونم کجا رفتم   

به چشمای  خودم دیدم، عنان از دست من میره

 

نگیر  حس قشنگی که، منو یاد تو میندازه

بدِ این روزگار اینه، همش در حال تغییره

 

خیالات قشنگ تو ،  می مونه تا ابد با من  

همیشه طعم شیرینت  ، توی رگهام سرازیره

 

تو، رویایی که می مونی ، همیشه پشت پلک من

شبیه خیلی از خوابا، که بی مصداق و  تعبیره !

 

 


 

 

 

 

 

آقای خراسان مددی کن که حزینیم

آقای خراسان! مددی کن که حزینیم       

درمانده ترین رهگذر کوی زمینیم

 

شک نیست که تو اهل کرامات عظیمی     

ما صفرترین ، صفرترین ، صفرترینیم

 

در پرتو خورشید رسد ذره به جایی         

گر فیض تو یاری نکند ، خاک نشینیم

 

در جمع محبانت اگر جای نگیریم            

از خرمن اقبال چه کس خوشه بچینیم ؟

 

همسایگی ات فخر بزرگی است به عالم      

جز کوی ولای تو مُقامی نگزینیم

 

امن حرمت را ندهد هیچ حریمی              

عمریست که در قلعه امن تو ، حصینیم

 

تا جان برود بر سر پیمان تو هستیم         

هر چند بگویند ، چنانیم و چنینیم

 

تا حُب تو در سینه ما در غلیان است         

آسوده  از احوال  دم باز پسینیم