بگذار برآید به هوایت نفس من
ای تازه ترین تازه ی در دسترس من
از آتش لبهای خودت شعله ورم کن
سرد است زمستان شب بی قبس من
خورشید نگاهت که بتابد به وجودم
گل می دمد از طبع پر از خار وخس من
لبخند بزن تا دهنم آب بیفتد
طعم تو چه خوب است، انار ملس من!
بگذار که در چادر تو باد بپیچد
جاری بشود عطر تنت در هوس من
خوب است که راهی بگذاری به تماشا
اینقدر نکش میله به دور قفس من !