چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

کعبه کجاست ؟

فرقی ندارد ، که کجا باشی !

کافیست که یاد خدا باشی 

بالا و پایین ، روستا و شهر

زیباست وقتی با صفا باشی 

بیت الحرام و کعبه بسیار است !

با صاحبش گر آشنا باشی !

گرد زمین بیهوده می گردی 

وقتی نمی خواهی رها باشی !

دلهای تنگ و خسته را دریاب

تا زائر کوی منا باشی 

مقبول درگاهی  ،  اگر گاهی 

افتادگان را دست و پا باشی !

پلکی بزن ای دل به بیداری 

ترسم که در خواب فنا باشی !

دارد صدای عشق می آید !

حیف است دور از ماجرا باشی !






دوبیتی

کنارم ، عید قربان ، جات خالی

که باشی و بدم جان ، جات خالی

که باشی و ببینی سوز عشقت 

دلم را کرده بریان ، جات خالی !

دوبیتی

در دل تنگم غم عشق تو بس

میکشم از شوق تو هر دم نفس

کاش که زنجیر مرا بگسلند

پر بزنم سوی تو از این قفس ....

من ، موسی و بنده گنهکار

 عنایت خداوند شامل حالم شده و حج گذار بیت ا ... الحرام شده ام .

خیلی ها التماس دعا گفته اند ،

برخی تقاضا کرده اند  در طواف خانه خدا رکعتی به یادشان بگذارم ،

و خیلی ها هم هیچ نگفته اند ،

 و شاید خبر دار هم نشده اند که چیزی بگویند ،

خیلی ها هم که میخواستند چیزی بگویند ، زبانی برای گفتن نداشتند ، پدرم ، مادرم ، و ....  

آخر آنها سالهاست که چهره از من بر گرفته و راهی دیاری غریب شده اند و خاموشی پیشه کرده اند !

اما من ،

به یاد همه کسانی که التماس دعا گفته یا نگفته اند هستم !

دوست دارم رسول پیامهای گفته و ناگفته دوستان و یاران و عزیزانم به پیشگاه حضرت حق باشم !

دوست دارم طنین ناله دلسوختگان حضرتش در فضای امن حرم  باشم 

 و من 

فریاد می زنم 

از اعماق وجودم ،

و سراپا التماس می شوم 

و تضرع 

و پیامهای گفته و نگفته را 

با گوهر اشک ، زینت می دهم و در فضای امن حرم می پاشم !

من هیچ نیستم !

من هیچ ارتباط خاصی با خداوند ندارم !

 و من 

از  هیچکدام از آنها که التماس دعا گفتند یا نگفتند ، بهتر نیستم !

اما ، آنها !

به من شرف بخشیدند و کسی حسابم کردند !

و به رسالت ابلاغ پیامشان برگزیدند !

و من ! 

شادم که به رسالتی چنین بزرگ و عظیم  ، نائل شدم !

پروردگارا :

 تو که همه جا هستی !

  و تو که همه گفته ها و نگفته ها را می دانی !

و تو که برای استجابت دعای بندگانت به واسطه ای ، آن هم چون من ، این آلوده سیاه دل ، نیازی نداری !

اما برای حفظ آبروی این گناهکار امت ،

حاجات آنان را بر آور !

و آن چه را که از تو خواسته اند ، به آنان عنایت فرما !

و من داستان دعای باران و حضرت موسی و غلام سیاه گنهکار را بخاطر می آورم :

حضرت موسی با جمعی یاران در طلب باران به نماز نشستند ،

 ندا آمد که یا موسی : گناهکاری در جمع  شماست ، بر گو بیرون رود تا دعایتان مستجاب سازم !

و موسی چنان کرد !

سیاه گناهکار نگاهی به آسمان انداخت و در دل با خدای گفت :

پروردگارا چنین آبروی بندگان بردن ، شایسته بزرگی چون تو نیست !

و باران فراوان بارید !

بی آن که کسی رسوا گردد !

موسی عرضه داشت : پروردگارا کسی از جمع بیرون نرفت ، چه رخ داده است ؟

و اکنون هزاران سال بعد از موسی ، این منم 

گناهکاری در جمع بندگانت ! که اگر من شایسته این رسالت نیستم ، تو ، شایسته آن بزرگواریها و آقایی ها هستی !

پروردگارا :

آبروی این بنده گنهکار را به استجابت دعای همه آنها که التماس دعا گفتند یا  نگفتند حفظ فرما !