چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

دل خسته ام از این که بگویم به تو هر بار

دل خسته ام از این که بگویم به تو هر بار     

 نگذارکلامت بشود باعث آزار

 

دم می زنی از عشق و محبت ولی افسوس        

هنگام عمل دشمن دیرینه ای انگار

 

آتش ز لبت می چکد و زهر ز کامت              

چون باز کنی هر دو لب خویش به گفتار

 

از این همه بی معرفتی در عجبم من               

کاری که گناه است، چرا این همه تکرار؟

 

عمری است که دل، سوخته از طعنه مردم        

تو داغ مضاعف ،به دل ِسوخته، نگذار

 

از هر که دلم خون شده دیگر گله ای نیست       

تو دست خودت را ز دل خون شده بردار

 

 همراهی تو سمت جنون برد دلم را

رفت از کف عاقل شدنم ، فرصت بسیار

 

دل توده ابر است و دگر باز نگردد

خورشید من افتاده نگاهش سر دیوار

 

بگذار که تنها بروم باقی این راه                    

تصویر مرا یکسره برخاطره بسپار

 

یک بار دگر خوب نگاهم کن و بدرود            

شاید به  قیامت نشود  فرصت دیدار 


 

   

سرود مدرسه غنچه های زندگی شاهرود

دست ها در دست هم

با تمام همّ و غمّ

روزهای مدرسه

از معلم های خوب  ....... یاد می گیریم ما

درس نون و  والقلم  . ... درس نون و والقلم  

درس ایمان

درس تقوا

پاسداری از ولایت

از حرم ...... پاسداری از حرم

نردبان علم را با شوق بالا می رویم

تا ثریا می رویم

تا درخشد در جهان نام بلند شهرمان

شاهرود قهرمان

بی محابا می رویم ..... بی محابا می رویم

+++++

غنچه های زندگی امیدوار

می شکوفد هر بهار

می دمد بر شاخسار جان ما

میوه های آبدار

حاصل علم و عمل

می شود در کشور ما مایه های افتخار     ....................مایه های افتخار

بچه ها با هم به پیش ... بچه ها با هم به پیش

رو به سوی زندگی

رو به فرداهای نو

پیش تا سازندگی ..........پیش تا سازندگی .


پاچه خواری شیوه مردان بی پا و سر است

 

پاچه خواری شیوه مردان بی پا و سر است      

خوردن خون برادر، گوشت ِ یکدیگر است

 

ای که نان خانه را با چاپلوسی می بری       

از دهان سگ گرفتن نان ، و خوردن،  بهتر است

 

زن و فرزندان تو نان نجس را می خورند  

 تو گمان داری که پولت پاک و نانت اطهر است

 

چند روزی که سواری روی دوش مردمان  

جایگاهت ظاهراً از دیگران بالاتر است

 

اسب می تازی به روی جسم زار دیگران    

گوش ات از فریاد دردآلود شان گویی کر است

 

از لهیب آه مظلومان بی یاور  بترس        

کاتش این ناله ها پنهان در خاکستر است

 

صبحگاهی خان و مانت را به آتش می کشد   

شعله های آه مردم سخت آتش پرور است

 

شادی امروز تو خون دل فردای توست    

چرخ دنیا گر چه می چرخد ولی بازیگر است

 

« آن  قدر گرم است بازار مکافات عمل      

دیده گر بینا بود هر روز ، روز محشر است »