ساعت شنی ام هیچ ساعتی را نشان نمیدهد !
گمان دارم فراموش کرده ای وارونه اش سازی !
آری !
مدتهاست که فکر میکنی ساعت برای چه !
دنیایی که همه اش ساعتی بیش نیست
چرا همان یک ساعت را هم حواست را معطوف من کنی ؟
اما فراموش کرده ای که همین یک ساعت را هم
فقط صرف همین اندیشه بیهوده لازم داشتن یا لازم نداشتن کرده ای !