خسته تر از روزهای پیش
جاده را با گامهای خسته می پویم
پیش رو چیزی برای دلخوشی ها نیست
لنگ لنگان راه را آهسته می پویم
سمت یک دیوار ، یک بن بست باید رفت
هیچ کس در انتظار من در آنجا نیست
خنده ها ، بر چهره میخشکد
خاطرات تلخ می ماند
آخر راه است و جز یک روزن باریک
رو به حجمی ساکت و تاریک
رهگذاری نیست
سایه هایش سرد و غمگین است
حجم تنهاییش سنگین است
پیکر فرسوده ام را تاب رفتن نیست
چاره جز درهم شکستن نیست
مثل مویی لاغر وباریک باید شد
روزن از این بیشتر را بر نمی تابد !
لاجرم کوچیک باید شد !