چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

بیاییم زندگی کنیم !

خیلی از ما تفاوت زندگی کردن و زنده بودن را نمی دانیم و اغلب این دو مفهوم کاملاً متفاوت را با هم مترادف تصور می کنیم .

اگر دقیقتر بگویم باید اضافه کنم خیلی از ما حتی چگونه زنده بودن را هم بلد نیستیم !

در فرهنگ های لغت از زنده به معنی جاندار و آنکه حیات دارد نام برده شده است .

در باره زنده بودن باید بگویم ، ما به اختیار و میل خودمان به دنیا نیامده ایم و در واقع ناخواسته متولد شده و حق حیات از جانب 

خداوند متعال به ما ارزانی شده است بنابراین زنده بودن ما برایمان فی نفسه ارزش تلقی نمی گردد، گرچه می تواند مایه ارزشها و مبنای سرمایه گذاریهای معنوی آینده هر فرد باشد .

پس از تولد و به موازات رشد جسمی و عقلی ، هر انسانی طبیعتاً باید مراقب حفظ سلامتی خود باشد و از به مخاطره افتادن حیات خود پرهیز نماید ، یعنی بهداشت فردی را رعایت کرده ، از خطرات ، دوری کند که همه اینها از عقل سلیم سرچشمه میگیرد  و در واقع هر کس متولی زنده بودن خود است ، این موارد هر چند ارزشمند است اما نمیتوان برای آنها امتیاز زیادی در نظر گرفت زیرا ما در هنگام گرسنگی به شکل غریزی غذا می طلبیم و در صورت تشنگی به طور غریزی آب خواهیم خواست و به نحو غریزی از خطرات می گریزیم و  کلیه غریزه ها را نیز خداوند بزرگ در وجود ما به ودیعه نهاده است یعنی اینکه ما برای زنده ماندن نیز ابزارهای کنترلی لازم را داریم ، از سوی دیگر برای زنده نبودن و حیات نداشتن نیز هیچکدام از ما اختیاری نداریم ، یعنی هیچکس از زمان مرگ خود مطلع نیست و نمی داند چقدر در جهان هستی توقف خواهد کرد . گذشته از فلسفه هستی در دین اسلام که به انا لله و انا الیه راجعون ،  راجع به انسان می پردازد ، هیچ طرز فکر و عقیده ای در سراسر جهان بر این نیست که مرگ و زندگی انسانی در اختیار خود انسان است و همه انسانها می دانند که نقشی در آمدن ، بودن و رفتن خود ندارند و مولوی هم که گفته :

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم     آن که آورد مرا باز برد در وطنم 

در بین ایرانیان معروف است و از عقاید اسلامی سرچشمه گرفته است .

اما زندگی کردن چیزی فراتر از زنده بودن است و معنی لغوی آن حیات داشتن و زیستن و عمر و معاش می باشد اگر در معنای ابتدایی به زندگی بیندیشیم همان که خوردیم و خوابیدیم و عمرمان را سپری کردیم برای ما کافیست ! یعنی همان مقدار که 

غریزه ها یمان را پاسخ گفتیم به مقصود نائل شده ایم . اما انسان که اینچنین باتکبر و فخر و گردنکشی در روی زمین راه می رود که گویی آسمانها و زمین برای خدمت به او آفریده شده اند مگر می تواند به همین قدر متیقن و حداقل ها بسنده کند ؟

سراسر زندگی ما انسانها پر از نشانه ها و نمادهایی برای این مطلب است که ما به همان مقدار حداقلی قانع نیستیم و بر عکس برای خود حداکثری نمی شناسیم !

تکبر از چه سرچشمه می گیرد؟ فخر فروشی از کجا می آید ؟ جنگها و درگیریها و نزاعها و زیاده خواهیها چگونه ایجاد می شوند ؟ جز راضی نبودن به حداقل ها و برتر دیدن خود است ؟ 

در قران ، انسان ، متکبر ، سرکش ، ناراضی ، عصیانگر ، کافر کیش و فراموش کار معرفی شده و همه اینها حکایت از آن دارد که ما راضی نیستیم در حد اقل ها بمانیم ، از اولمان که نطفه ای گندیده و پاره گوشتی ناتوان بودیم و از آخرمان که مرداری بیش نخواهیم بود فراموشمان میشود و لذا قران ما را متذکر به آغاز و انجام کارمان می شود .

اما ان چه مایه اصلی بحث ماست این است که بیاییم زندگی کنیم .

زندگی ساده را معنا کردیم اما معنای عرفانی و دقیق تر زندگی  ، تاثیر گذاشتن در خودمان و جهان اطرافمان است یعنی هدف اصلی از خلقت بشر یا به عبارتی خلقت زمین و آسمان و کائنات . یعنی اینکه 

   ابر وباد و مه و خورشید و فلک در کارند      تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری 

یعنی اینکه خوردن و خوابیدن و بر آوردن غرایز هدف اصلی ما نیست بلکه ابزارهایی  هستند  

که ما را به مقصود رهنمون گردند.

بنابراین اگر خود را خواستیم و به خود پرداختیم کاری در خور شان انسانیمان صورت نداده ایم اما اگر به تاثیر گذاری مثبت و سازنده در اطرافمان پرداختیم می توانیم  ، ادعای زندگی کنیم .

 ما از یک اتومبیل ، انتظار داریم در برابر سوختی که مصرف میکند به ما سواری دهد ، از یک بخاری انتظار گرم کردن فضای اطراف خودش را داریم ، از خانه انتظار محلی امن ، از کار توقع بر امدن نیاز های مادی و از همه آن چه در اطرافمان است چه مادی و چه غیر مادی خواهان آن هستیم که نقش اصلی خود را ایفا کنند اما چگونه است که برای خودمان از این حیات و زندگی فنا شونده و گذرا انتظار هدفی اصلی را نداشته باشیم ؟

آیا اگر اتومبیل ما با همه رسیدگی ها حرکت نکرد ، آن را امری عجیب نمی دانیم ؟

اگر آتشی در بخاری روشن بود و بدنه و اطراف بخاری گرم نشد برایمان عجیب نیست ؟

ما هر چقدر هم متکبر باشیم و خود را از همه بالاتر بدانیم عقل سلیم ما نمی پذیرد که در برابر این همه انرژی که از محیط اطراف در یافت می کنیم کارمان را تنها  به خوردن و خوابیدن و صرفاً زنده بودن ، منحصر بدانیم .

برای ما انسانها زندگی کردن یعنی اینکه بر خودمان و محیط اطرافمان تاثیر بگذاریم ، هم خودمان را گر م کنیم و هم اطرافمان را . هم خودمان را به مقصد برسانیم و هم اطرافیانمان را 

هم خودمان بخوریم و هم بخورانیم ،

هم بیاموزیم و هم بیاموزانیم 

هم ببخشیم و هم بخشیده شویم ،

بیاییم زندگی کنیم 

بیاییم ، ان چه داریم را تنها برای خودمان نخواهیم ، چه حاصلی دارد که 10 نان در سفره ما باشد و حال ان که یک نان ما را کفایت است و چه فایده که  9 نان دیگر را نان خشکی با خود ببرد یا در زباله دان بریزیم !

چه ثمر دارد که بدانیم و دیگران در اطرافمان نا آگاه باشند ؟

چه ارزشی دارد که حسابهای بانکیمان سنگین باشد و در نهایت ورثه آن را تصاحب کنند و از آن محروم باشیم ؟

بیاییم حداقلی از همه آن حداکثر ها را که برای خود می خواهیم به دیگران ببخشیم !

نمی گویم همه آن چه را داریم به دیگران بدهیم !

بیاییم از 9 نانی که در سفره مان  می ماند  تنها یکی را به نیازمندی ببخشیم !

بیاییم استخر خانه و ویلایمان را حریم خصوصی شنای خانوادگیمان بدانیم اما یک بطری اب معدنی به نیازمندی بدهیم !

بیاییم خرده نانی را به پرندگان زمستان زده هدیه کنیم !

بیاییم کمی فضای اطرافمان را با گرمای معنوی خویش ، گرم سازیم !

بیاییم پیش از آنکه بی تاثیر شویم ، تاثیر گذار باشیم !

 بیاییم مهربان باشیم !

بیاییم ، انسان باشیم !









نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد