قدر نسیم مختصری می وزی به من
از لابلای خواب دری می وزی به من
گاهی سکوت پنجره را پاره میکنی
گاهی سرک کشیده سری می وزی به من
آشوبی از بهار و غزل می شود بپا
وقتی که سخت شعله وری می وزی به من
در می زنی ، سلام و بدرود ، بعد ، هیچ
غافل که چشمهای تری می وزی به من
عادت نمی کنم به آمدنت و نماندنت
هر دم که عازم سفری میوزی به من
گفتم شب سیاه مرا صبح تازه نیست ؟
گفتی می آیی و سفری میوزی به من !
San Andreas7
وبلاگی برای علاقمندان به موسیقی
http://sanandreas7.blogsky.com
حتما سر بزنید