مهر گان و مهربانی ، هر دو را گم کرده ام !
عاشقی ، آوازخوانی ، هر دو را گم کرده ام !
هر چه برگ سبز می بینی من از کف داده ام !
هم بهار و هم جوانی ، هر دو را گم کرده ام !
راه دارد رو به پایان میرسد ، مقصد کجاست
چه زمین ، چه آسمانی ، هر دو را گم کرده ام !
نه هوای ماندن و نه شوق رفتن در سرم
در شب سرد خزانی ، هر دو را گم کرده ام !
پیچ و خم از بس که دیدم در مسیر زندگی
هم نشانه ، هم نشانی هر دو را گم کرده ام !
نه دلم آرام شد ، نه روحم آرامش گرفت
در حقیقت با تبانی ، هر دو را گم کرده ام !