حرف زدن زیادی آدم راخسته می کند
توی دنیای مجازی تنها کاری که میشود کرد همین حرف زدن است !
برای همین از دنیای مجازی بشدت خسته ام
دلم میخواهد جایی بروم که نه برق باشد ، نه کامپیوتر ، نه
هیچ نماد دیگری
از تمدن جعلی امروزین !
چقدر خوشبخت بودند نسلهای قبلی ما که در اطراف خودشان
هیچکدام ازین مظاهر پر زرق و برق زندگی امروز را نداشتند
خانه هاشان با تکه نمدی و پنجرهاشان با میخی که از آن پارچه
ای آویزان بود و به آن پرده می گفتند تزیین می شد !
من از این پرده های چند لایه ای که پنجر ه های خانه ام را
پوشانیده ، خسته ام
!
می خواهم جایی بروم که دیوارهای اناقم کاهگلی باشد و صبحها
خورشید از روزنه چوبهای ترک خورده ، پنجره اش به داخل سرک بکشد و با پرهای طلایی خود
صورتم را غلغلک بدهد و از خواب شیرین و سبک صبحگاهی بیدارم سازد !
می خواهم با تمدن وداع کنم و پیاده گرد جهان را بپیمایم و با
قدمهای خودم محیط کره زمین را محاسبه کنم !
از بس که تاریخ و جغرافیا به خورد من دادند خسته ام !
میخواهم نقشه زمین را آن طور که خودم می بینم رسم نمایم !
اینجا نه شیر گوسفندان طعم اصلی اش را دارد و نه هوای
کوهستانهایش !
می خواهم پیاده به سمت خودم حرکت کنم !
حتی اگر در خودم گم شوم ، اندوهی به دل راه نخواهم داد !
می دانم که در این مسیر طولانی کسی یارم نخواهد شد !
و نیز می دانم که کوله سنگین ام را تنها خودم به دوش خواهم
برد !
باکی نیست !
کوله ام را سبک خواهم کرد
و هیچ از مظاهر این تمدن دروغین را با خود بر نخواهم داشت
تنها هویتم را بر می دارم و همه آنچه را بوی دنیا می دهد دور
خواهم ریخت !
حتی اگر هر کدام از شمایان بخواهید همراهیم کنید ، معذورم
میخواهم تنها بروم
می خواهم خستگی هایم را بر زمین بگذارم
تمام خستگیهایم زمینی است !