چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

ما و آرزوهایمان !


جهان هستی و نقش انسان در آن بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان به آسانی در باره آن سخن گفت و با همه تلاشی که توسط اندیشمندان و عرفا و صاحبنظران از آغاز خلقت تا کنون صورت گرفته و بعد از این هم صورت خواهد گرفت تنها بخشی بسیار ناچیز از ان برای انسانها آشکار شده و بقیه مراتب آن همچنان بر ما نامکشوف باقی خواهد ماند چرا که گنجایش و ظرفیت اندیشه و افکار بشر از این بیشتر را بر نمی تابد .

اما در این مجال میخواهم موضوعی بسیار مهم را از این منظر بررسی کنم که مسئله مبتلا به تمام انسانهای اولین و آخرین بوده است و هرگز از آن گریز و گزیری نداشته و نخواهند داشت .

و آن چیزی نیست جز  « آرزو »

من نمی خواهم به دنبال معنای  ادبی یا آرمانی  آرزو باشم و در اینجا منظورم از آرزو تنها همان معنای عرفی آن است یعنی خواهشها و تمایلات درونی هر آنسانی که مایل است به چیزی که ندارد و به آن حس نیازمندی میکند ، دست یابد و این همان ساده ترین معنایی است که از این واژه در نظر می توان گرفت حال میل به داشتن بسته ای مداد رنگی باشد  در ذهن کودکی سیاه در قلب آفریقا یا تمنای داشتن اتومبیلی گرانقیمت در دستان شما یا حس گرم و آتشین داشتن فرزندی در خانواده ای که فرزندی ندارند ، فرقی نمی کند !

نکته ای که باید بدانیم این است که در جهان هستی هیچ ارتباط یک سویه و یک بعدی بین ما و پدیده های اطرافمان وجود ندارد ولی تقریباً همه انسانها تنها همان بعدی را از این ارتباط حداقل دو یا چند بعدی می بینند که آن را آرزو می کنند یعنی ، همان بعد قشنگی که از آن در نظر دارند و یا برای خود ترسیم کرده اند و سایر ابعاد آن موضوع را که خیلی از اوقات و یا شاید همیشه ، ناخوشایند است را نمیتوانند مجسم نمایند و از این روست که برای آرزوهایی که داریم و به آنها نمی رسیم یا انچه را که از دست میدهیم اندوهگین می شویم و غصه می خوریم !

 اندیشه  و افکار و رویاهای ما انسانها سرشار از امیدها و آرزوهایی است که برای خودمان تمنا میکنیم و مایل هستیم به آنها برسیم و تمام انسانها در پایان زندگی آرزوهای بسیاری را با خود به خاک می برند غافل از این که حتی آرزوها نیز مانند شبکه ای در هم تنیده ، هرگز پایانی ندارند و هر حلقه ای از این زنجیره حلقه های دیگری را به دنبال خود خواهد کشانید .  و این چرخه هرگز پایانی نخواهد داشت .

من میخواهم زودتر از این بحث خشک و فلسفی خارج شوم و شما را به نکته اصلی که ذهنتان را درگیر کرده هدایت کنم ولی ناچار از طرح این مقدمات هستم پس چند نکته و اصل مهم را بخاطر بسپارید :

 -1 تمام پدیده های جهان چند بعدی هستند .

 - 2 ما انسانها تقریباً همیشه تنها یک بعد از این پدیده ها را که با آن روبرو هستیم درک و لمس می کنیم و سایر ابعاد برای همیشه بر ما نامکشوف و پوشیده خواهند ماند ( آن هم تنها قسمت بسیار ناچیزی از یک بعد را )

 - 3ما به هر چیزی که نزدیک شویم ( مثلا هر آرزویی ) قطعاً و بدون شک از چیزهای دیگری دور خواهیم شد !

بنابراین آرزوهای ما نیز چند بعد دارند :

الف - بعدی که با رسیدن به هر آرزو آن را لمس و درک می کنیم .

ب - سایر ابعادی که هرگز آن را درک یا لمس نمی کنیم !

ج - چیزهایی که با رسیدن به هر آرزو از دست خواهیم داد !

در اینجا با ذکر مثالی شما را به نکته اصلی هدایت خواهم کرد :

خانواده ای که فرزند ندارند :

آرزو دارند به هر قیمتی که شده  فرزندی داشته باشند و هرگز مشکلات ، هزینه ها ، رنجها ، مسئولیتها و تکالیفی را که با آمدن فرزند بر آنها بار خواهد شد در مخیله شان نمی گنجد و هر قدر که دیگرانی که فرزند دارند از

 آن گونه مسائل و مسئولیتها برایشان سخن بگویند نخواهند پذیرفت و تنها به داشتن فرزند می اندیشند !

این خانواده زمانی که با صرف هزینه بسیار و مشکلات فراوان دارو و درمان و سایر مسائل  دارای فرزند شوند قطعاً نوع زندگیشان و مسئولیتها و تکالیفشان تغییر خواهد کردو سالها باید رنج برند و نگران باشند تا فرزندشان را به ثمر برسانند و هرگز دمی از این که نگران سلامت و آینده اش باشند فارغ تخواهند شد و این گونه اضطرابها و نگرانیها تا دم مرگ با والدین خواهد بود و تازه این در حالی است که فرزند آنان فرزند خلف و صالحی باشد و الا اگر فرزندشان در خردسالی یا بزرگ سالی نا اهل و ناخلف و نابکار از آب در آید بارها آرزوی نبودن یا نداشتنش را خواهند کرد !

این خانواده با دارا شدن فرزند از بسیار آرامشها دور شدند و بسیاری مسئولیتها برایشان فراهم گردید که در زمانی که فرزندی نداشتند از آن بیخبر بودند ! و در عین حال به بسیاری لذتها و آرامشها هم رسیدند که در زمان نداشتن فرزند از آن ها محروم بودند !

به این ترتیب می بینیم که ما به هر چیزی که برسیم از بسیاری چیزها دور خواهیم شد و در واقع رسیدن به  هر نقطه ای به مثابه دور شدن از نقطه دیگر است و با هر بعدی که مواجه شویم سایر ابعاد بر ما کشف نخواهند شد و نکته اصلی و مهمی که می خواهم از این همه سخن برداشت کنم این است که :

» نهایت زندگی ما انسانها آرزوها و امیال ما و  آن چیز هایی نیست که ما آنها را مطالبه می کنیم بلکه همان چیزهایی است که در آن واحد ، واجد و دارای آنها هستیم« !

پس اگر ما به آن چیزهایی که داریم قانع و راضی باشیم به راحتی به همه آرزوهایمان دست یافته ایم

 

چه کسی دوست دارد به آرزویی برسد و با رسیدن به آن آرزو چیزهای دیگری را از دست بدهد ؟

آیا خانواده ای که فرزند نداشتند اگر بدانند  که فرزندشان در آینده نابخرد و نابکار خواهد شد و باعث بدنامی و ننگ خاتواده خواهدشد باز هم آرزوی داشتن فرزند را خواهند کرد ؟

و چنین است که مقام صابران و قانعان به آنچه خداوند به آنان عنایت کرده یا نکرده را تنها ذات مقدس حضرت رب العالمین میداند وبس !

و از این روست که هر چه در مقام صبر و رضا گفته اند تمام از روی حکمت و منطبق با فطرت و ذات بشر است و بس !

پس با دانستن این که ما به هر چه برسیم چیزهای دیگری را که داشته ایم از دست خواهیم داد آیا بازهم میتوانیم طالب چیزهای فراوانتری باشیم ؟

اگر هنوز هم با تمام وجود بیشتر وبیشتر از آنچه که داریم می خواهیم تنها به جهت آن است که اصل های  شماره 1 تا 3 را که در بالا از آن نام بردم باور نداریم و  یا اصلا از وجود آنها بی خبریم !

بنابر این میتوانم نتیجه بگیرم که من جرات نمی کنم آرزوی چیز تازه ای  داشته باشم زیرا قطعاً برخی از آن چه را که از قبل داشته ام از دست خواهم داد و من نمیخواهم هیچ چیزی از دست داده باشم !

شما چطور ؟

 آیا دوست دارید با داشتن چوب های گران قیمت اسکی روزی در حال اسکی بازی از کوه به پایین پرت شوید ؟

 و یا دوست دارید آن بازیکن معروف فوتبال باشید که روزی با ضربه سری که به  توپ  خواهد زد دچار ضربه مغزی شده و تمام باقی عمرش را چون فردی عقب مانده زندگی کند ؟

 و یا دوست دارید هنر پیشه معروفی شوید که به جهت شهرت فراوان و مزاحمت هایی که از این را ه دچارش می شود  هرگز نمی تواند یک زندگی عادی و بی دردسر داشته باشد ؟

و یا دوست داریدفرد مهم و دارای مقام  ظاهری والایی  شوید که بخاطر مشغله فراوان خیلی از چیزهایی که برای همه عادیست مانند 

با خانواده در پارک قدم زدن هم برایش آرزوی بزرگی ست ؟

و یا دوست دارید که دارای ده ساختمان بزرگ در شهر بم بودید که پنج تای آنها در زلزله بم ویران شد ه است ؟

 ایا می خواهید که ........

 در همین  مضمون صائب  تبریزی علیه الرحمه گفته است :

 

ای خضر ! غیر داغ عزیزان و دوستان 

 حاصل تو را ز  زندگی جاودانه چیست ؟

 خیلی از ما دوست داریم زندگی جاویدان داشته باشیم ولی هرگز فکر کرده ایم  که فردی که عمر جاودان دارد شاهد مرگ تمام دوستان و عزیزان و آشنایانش خواهد بود و هر روز را در عزای عزیزی خواهد گذراند ؟

و کدام یک از ما طاقت چنان دردهای عظیمی را داریم ؟

بیایم آرزو کنیم که آرزویی نداشته باشیم !

بیاییم به آن چه خداوند بی منت به ما عنایت میکند قانع و راضی باشیم !

 بیایم ضمن آن که برای رسیدن به موفقیتها ی بیشتر تلاش می کنیم که این هم بخش مهمی از تکامل و ترقی و تعالی انسان است  زمانی که تلاشمان مثمر ثمر واقع نشد از خداوند نا امید نشویم و  از ذات پاکش گله نکنیم که چرا به آن چه تلاش کرده ایم نرسیدیم !

 که چه بسا  که بعدی از همان نرسیدن  مصلحتی بوده باشد که ما از آن بی خبریم و خداوند بزرگ بدان آگاه !

 بیاییم  اگر از خداوند بزرگ مطالبه ای داریم  ابتدا از او بخواهیم مصلحتمان را به ما عنایت نماید !

 که اگر چنین خواستیم و خداوند طبق مصلحتمان به ما عنایت فرمود آن خواسته با خیر و صلاح و برکت  مقرون خواهد شد

و فرزندی نخواهد شد که در بزرگ سالی ناخلف و مایه شرمساری مان گردد

 و مالی  نخواهد شد که وبالمان گردد

و باغی نخواهد شد که داغ مان گردد

 و آبی که آبرویمان را بریزد

 و گرمایی که آتشمان زند 

و سرمایی که گلستانمان نگردد !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد