چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

کودک معلول و معلمش

 

شادم که دارم یاد میگیرم

بر دفترم نام تو را با شوق بنویسم

شادم که یادم داده ای از جای برخیزم

با دستهای ناتوان و جسم لرزانم

از هرچه در دل دارم و هر چه می اندیشم

آرام بنویسم ،

از آب  ، از بابا و از مادر

از مدرسه ،  از تو

بنویسم از هر چیز می خواهم

از مهربانیهای تو ،  حتی ، درین  دفتر

من با مداد کوچکم خورشید می سازم

در آسمان دفتر نقاشیم

 یک کوه ، یک جنگل

یک باغ پر از گل

دنیایی از امید می سازم

تو یاد دادی که من از ذهن پریشانم جدا باشم

از دستهای ناتوان ، از پای لرزانم جدا باشم

تنها خودم باشم !

حتی اگر چشمم نمی بیند

از بند دیدن هم رها باشم

مثل پرنده در هوایت

آبی و بی انتها باشم !

املای من نام قشنگ توست !

در ذهن من هر چیز رنگ توست

دستم توانا نیست اما می شود آرام

با خط کج هم روی این کاغذ

با راستی هایی که از مهرت می آموزم

از مهربانی های تو هر روز بنویسم

یا قصه هایی خوب و مهر آموز بنویسم

ذهنم شکوفا نیست

اما تو یادم داده ای

تنها خودم باشم !

فردای بودن را بیاموزم !

امید می ورزم که نامت جاودان باشد

روح بلندت برتر از هفت آسمان باشد !

فردا که می آید

در پیشگاه خالق هستی

با سر بلندی هدیه ای شایسته ، بستانی !

پاداش درد و رنجهایت ، خالق یکتا !

ای خوب بی همتا !

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد