شده یک شاعر شوریده تو را ناز کند ؟
با غزل عشق خودش را به تو ابراز کند؟
شده تا حال کسی عاشق چشمت بشود؟
جور دیگر به جهان چشم تو را باز کند ؟
شده در خواب ببینی که کبوتر شده ای ؟
و کسی هست که همراه تو پرواز کند؟
تا دلت تنگ شود یار شفیقی بوده ؟
که دلش را به دل تنگ تو دمساز کند؟
دوست داری به دلت شور جوانی بدمد ؟
دل تنهای تو را قافیه پرداز کند ؟
عشق وقتی که بیاید همه اینها سهل است
منتظر باش که در جان تو اعجاز کند
و تو با آمدنش آدم دیگر بشوی
روح تو زنده شود ، زندگی آغاز کند !
(سروده بیست و هفت خرداد نود وهشت )