یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
جایی که خدا خواست و باید نرسیدیم
اطراف جهان پرسه زدیم از سر فطرت
اما به صفاخانه سرمد نرسیدیم
کالای دل خویش نشد تا بفروشیم
شهری که دل تنگ بخواهد ، نرسیدیم
هر کس به نیاز دل خود دلبر ما شد
بر آن که به ما یک دله باشد نرسیدیم
گفتیم به سوی سفر مرگ نرانیم
بر مخرج این جاده ممتد نرسیدیم
هر جا که زشادی طلبیدیم نشانی
جز بر غم وبر محنت بی حد نرسیدیم
دیدیم به هر شهر خدایان خیالی
بر طایفه ی پیرو ایزد نرسیدیم
هر کس به خیالات خودش پیرو حق بود
بر کافر مشکوک ومردد نرسیدیم
حق در همه جا بود ولی ما به حقیقت
از دیدن هر مسجد ومعبد نرسیدیم
دنبال دوا در پی رمال دویدیم
بر آن که تفال به خدا زد نرسیدیم
اسرار ازل را به ریاضت نتوان یافت
با جوز شدن بر سر گنبد نرسیدیم
با وعده فردا ز عمل دست کشیدیم
اندیشه نکردیم که شاید نرسیدیم
امروز غنیمت شمر و فکر خودت باش
شاید که به تکرار مجدد نرسیدیم .